بار بنفش؟ سان اصلا انتظار نداشت جایی که قرار بود برن این بار باشه!
درباره این بار زیاد از میا و سوبین شنیده بود و همیشه براش سوال بود که اون دو تا چجوری درباره اینجا میدونند!چون اونجا یک بار معمولی نبود ؛ تنها گی باری که تنها مقام دارهای کشور میتونستند اونجا برند؛ باری که حتی امکان خرید برده جنسی به اونها میداد
برای سوبین خیلی راحت بود که اجازه ورود به اونجا رو داشته باشه یا دربارش بدونه چون پدرش رئیس جمهور بود اما میا؛ اون دختر هیچکدوم از اعضای خانوادش جزو مقام دارها نبودند پس چجوری درباره این بار میدونست؟شاید چون سوبین و میا صمیمی بودن؟
مردم عادی از وجود اون بار خبر نداشتند و هیچ وقت هم قرار نبود به ذهنشون برسه، اونا حتی نمیتونستند تصور کنند که اعضای دولت کشورشون میتونند کثافت و لجن باشند
به سمت وویونگ برگشت تا ببینه باید چیکار بکنند ولی وویونگ با نگاه خیرهاش بار رو زیر نظر گرفته بود تا نشونهایی از یونجون پیدا کنه
بار حالت زیرزمینی طوری داشت و فضای داخلش کاملا با نور بنفش پوشیده شده بود
تمام استریپ دنسرها لباساشون بنفش بود حتی ماسکی که روی صورت هاشون بود هم به رنگ بنفش بود و بالا هر میله لقب اون دنسر با نئون بنفشی مشخص شده بود
ناخودآگاه نگاهش به بدنهایی که دور اون میلهها پیچ و تاب میخوردند کشیده شد حتی از اون فاصله دور هم براق بودنشون معلوم بود
صحنه مقابلش باعث شد به شکل آشکاری آب دهانش رو قورت داد
وویونگ با دیدن ریاکشن سان پوزخندی روی لبش اومد مثل اینکه نباید نگران واکنشش میبود
بخاطر صدای بلند موزیک توی بار سرش رو نزدیک گوشش برد÷از چیزی که میبنید لذت میبرید سانشی!؟
با شیندن صدای وویونگ اون هم نزدیک گوشش به سمتش برگشت اما با دیدن نگاه شیطانی و پوزخند رو لبهاش احساس کرد بدنش داره بیشتر از همیشه داغ میشه
سریع خودش رو جمع و جور کرد و دستش رو سمت بوت وویونگ برد و آروم نوازشش کرد
×خیلی زیاد وویونگشی! ولی میدونی لذتشون با دیدن این بوت بیشتر هم میشه
÷تو خواب ببینی که بفاکم بدی چوی!
×زودباش جونگ اینقدر....
با زنگ دوباره گوشی وویونگ نتونست حرفش رو کامل کنه
با دیدن اسم یونجون سریع آیکون سبز رنگ رو فشار داد
=آهای زشت کدوم گوری موندی پس! نکنه بدون من رفتی قصر پرنسسها؟ ولی تو قول دادی با هم بریمممم
و یکدفعه زد زیر گریه
÷شکر تو مستی؟
=مست؟..من؟...نه بابااااا
YOU ARE READING
𝑊𝐻𝐼𝑇𝐸 𝑅𝑂𝑆𝐸
Mystery / Thrillerیک قاتل سریالی چهار مقتول که بیشتر میشن رز سفیدی که بعد از هر قتل بیشتر قرمز میشه حقایقی دروغ احساساتی نمادین رازهایی نگفته آخر این داستان کجاست؟ به هیچ کس توی این داستان اعتماد نکنید!