𝐶𝐻𝑂𝐼 𝐹𝐴𝑀𝐼𝐿𝑌

37 5 4
                                    


نمی‌دونست چندمین باره که گوشیش داشت زنگ‌ می‌خورد تمام سعیش رو کرد تا به یاد بیاره آخرین بار کجا اون لعنتی رو دیده بود چون دیگه تحمل صدای اعصاب خورد‌کنش رو نداشت

با دیدن گوشیش که کنار شلوارش روی زمین بود به سمتش رفت و برداشتش

بدون نگاه کردن به مخاطب تماس وصلش کرد که با فریاد عصبی میا،تمام نورون‌های سالم مغزش بفاک رفت

•چوی فاکینگ سان دقیقا کدوم گوری بودی تا الان؟اصلا گوشیت رو نگاه کردی؟ بشر اون کوفتی رو برای این اختراع کرد تا جواب بد...

بخاطر مشروبی که دیشب خورده بود سرش به طرز وحشتناکی درد می‌کرد و توی اون لحظه تنها چیزی که واقعا کم داشت صدا و غر زدن‌های پشت سر هم میا بود

×میا حوصله زر زدن‌های اضافیت رو ندارم میگی برای چی زنگ زدی یا قطع کنم؟

•چته وحشی چرا پاچه می‌گیری من باید قاطی باشم که تو بیشعور جوابش رو نمیدی!

عصبی دست‌هاش رو توی موهای بهم ریختش کرد و تمام تلاشش رو داشت می‌کرد تا بهشون حالت بده
با تشر به میا توپید

×میا خوبه بهت گفتم حوصله‌ات ندارم!

میا ناگهان ساکت شد که باعث شد سان بخاطر برخورد افتضاحش با اون دختر احساس عذاب وجدان کنه
با سرد جواب دادن میا فهمید بدجور دل اون دختر بیچاره رو شکونده بود و باید خیلی تلاش می‌کرد تا از دلش دربیاره

•قاتل رز سفید دوباره یکی دیگه رو به قتل رسونده زودتر خودتون رو به لوکیشنی که براتون می‌فرستم برسونید ارشد چوی!

و بدون هیچ حرف اضافه‌ایی تلفن رو قطع کرد
با عجله به سمت سرویس توی اتاق رفت که با به یاد آوردن اتفاق های شب قبل یکدفعه سرجاش ایستاد
با پر رنگ شدن تمام اون اتفاقات سریع سرش رو به سمت تخت برگدوند جوری که صدای ترک خوردن استخوان‌هاش رو شنید

ولی با دیدن تخت خالی لبخندی که بی‌دلیل روی لب هاش بود کاملا از بین رفت

×کدوم گوری رفتی لعنتی!

عصبی و کلافه روی تخت نشست و شروع به مرور کردن اتفاقات دیشب کرد
خودش رو روی تخت ول کرد و دست‌هاش رو پشت سرش قفل کرد که با بریدن دستش توسط چیزی هیسی از روی درد کشید

×این دیگه چه کوفتی بود؟

برگشت و با دیدن کاغذ روی تخت، برش داشت و بازش کرد

÷"وقتی داری این نامه رو میخونی من دیگه پیشت نیستم چوی،بابت تمام حرف‌هایی که دیشب بهم زدی ازت ممنونم نمیتونم پنهونش کنم چون واقعا دلم می‌خواست با یکی صحبت کنم و خب بفاک دادنم!؟تو اولین نفری بودی که بدنم و حتی عقلم اینقدر همزمان مقابلش ضعیف شدن.
ولی اتفاقات دیشب فقط برای همون شبه و قرار نیست روزها یا هفته‌های بعد دربارش صحبت کنیم و یا رفتارم هامون بخاطرش عوض شه اگه بخوام ساده تر بهت بگم همون وان نایت استندی که خودت توی پایگاه بهش معروفی در نظرش بگیر!
سر صحنه قتل میبینمت سانی!"

𝑊𝐻𝐼𝑇𝐸 𝑅𝑂𝑆𝐸Where stories live. Discover now