𝐷𝐴𝑅𝐾 𝐴𝑁𝐺𝐸𝐿

68 19 2
                                    


با کوبیده شدن پرونده‌ایی روی میزش یکدفعه از خواب پرید

=اَه! اگه گذاشتین پنج دقیقه مثل آدم بخوابیم!

با بهتر شدن دید چشماش سرش بالا گرفت تا بتونه کسی که خواب نازش بهم زده بود رو ببینه

=مشکل تو چیه؟ نمیتونستی مثل آدم بیدارم کنی؟

سونگهوا فکر نمی‌کرد با اشتباهی افتادن فقط یکی از اون پرونده‌ها اینجوری مورد حمله و توبیخ قرار بگیره

*ببخشید واقعا نمیخواستم بیدارت کنم نمیدونم چی‌شد یکدفعه از دستم افتاد!

و به پرونده‌های زیاد توی دست‌هاش اشاره کرد

یونجون با دیدن اون حجم از کاغذ توی دست‌های سونگهوا خودش رو به خاطر رفتار تندش سرزنش کرد و سعی کرد جبرانش کنه

=عیب نداره دیگه باید بیدار می‌شدم بزار جاش کمکت کنم!

سونگهوا وقتی تغییر ناگهانی یونجونُ دید شوکه شد و اصلا متوجه نشد افکار داخل ذهنش رو خیلی بلند داره میگه

* این چرا مثل آدمای دوقطبی رفتار میکنه!؟

یونجون با شنیدن اون صفت عصبی شد هیچ‌وقت دوست نداشت یکی اینجوری خطابش کنه

=مواظب حرف زدنت باش مستر کیم!

سونگهوا که دیگه دست‌هاش خالی نبود سعی کرد در برابر حمله‌هایی که داشت بهش می‌شد از خودش دفاع کنه

*ببین من اصلا منظور بدی نداشتم تغییر رفتارت برام عجیب بود همین و متوجه نشدم دارم حرفم رو بلند میگم!

•سونگهوا ولش کن این تازه از خواب بیدار شده داره پاچه تو رو میگیره دو دقیقه بگذره میفهمه چی به چیه،اون وقت خیلی خوب متوجه میشه کیه که اینجا باید مراقب حرف زدنش باشه!

نگاه سونگهوا و یونجون که تا اون موقع به همدیگه بود به سمت صدا برگشت

یونجون با قیافه‌ایی که عصبانیت از چند متر دورتر هم ازش معلوم بود به سمت میا رفت

خیلی سریع خودش رو به میا رسوند و دستاش محکم روی میزش کوبید و صورتشُ نزدیک میا برد

=تو الان چه زری زدی؟

میا بدون هیچ‌ ترس یا استرسی از حرف و حرکات یونجون خیلی خونسرد مستقیم به چشم‌هاش زل زد

•قطعا اونقدر شنواییت خوب هست که شنیده باشی چی گفتم هرچند کاملا مطمئنم که شنیدی که باعث شده اینجوری از عصبانیت قرمز بشی

یونجون فشار دست‌هاش رو از روی میز کمتر کرد

=من جای تو بودم مواظب حرف زدنم بودم خانم کوچولو!

•یکجوری میگی مراقب باشم انگار که تو کی هستی! اگه بحث قدرت و جایگاه باشه اونی که اینجا مقام بالاتری داره منم نه شما یونجون‌شی!

𝑊𝐻𝐼𝑇𝐸 𝑅𝑂𝑆𝐸Where stories live. Discover now