جیهون: هی مینگیو یه خونواده بود که سه تا بچه داشت جیا و مینهو و سارانگهه(دوست دارم) ، یه روز جیا و مینهو میرن بیرون حالا کی توی خونه تنها میمونه؟
مینگیو: هیچکس
جیهون: وا چرا هیچکس ؟
مینگیو: چون سارانگهه دیده خونه خالیه زنگ زده دوست پسرش بیاد دیگه تنها نیست
جیهون: هییین !! خیلی بیشوری... نگفتی کدوم عکسمو بذارم پروفایلم ؟
مینگیو: همونی که با من گرفتی
جیهون: نه فک میکنن دوست پسرمی نمیان دایرکتم مخمو بزنن
مینگیو: جیهونا براییکه مختو بزنن اول باید مخ داشته باشی
جیهون: دارم من یه فیلسوفم مثلا..
مینگیو: اولین فیلسوف بی مغز ... بفرما عمو جان لول ۱۲۸ خدمت شما
گوشیش رو به دستش داد و چشم های پسر کوچکتر از دستاورد عظیم مینگیو درخشید-البته برای جیهون عظیم بود-
جیهون: بهت افتخار میکنم لااقل یه جا به دردم میخوری
گفت و گونه ی پسر بزرگتر رو بوسید.
مینگیو: هی من دوست دختر دارما!
جیهون: به کونما!
جونگکوک: پسرا شام رسید!!!
مینگیو جلو افتاد تا از اتاق بره بیرون اما عموی کوچولوش مثه کوآلا بهش چسبید و مینگ مجبور شد کل مسافت اتاق تا میز رو با یه جسم چسبیده به پشتش طی کنه . هرچند زیرلب غرمیزد ولی باهاش مشکلی نداشت.
یونگی: جیهون از کمر مینگیو بیا پایین
جیهون: نمیام دارم سواری میکنم...
یونگی:....
تهیونگ:.....
جونگکوک:......
مینگیو: خاک بر سرتون من که مادر همه منحرفارو خوردم مثه شما گیپنیک نکردم ، بچه هنوز معنی سواریو نمیدونه
جیهون: سواریم ازون حرفاس که دوتا معنی دارن؟
مینگیو: آره...اینم بعدا بهت میگم
جیهون: چه آدم بزرگا تخم سگن همه چیو به انحراف کشوندن ... آدمای کثیف با خوی حیوانی
یونگی: بشینید پشت میز و بیشتر از این به غذا بیاحترامی نکنید ، زود !!!
جیهون خواست از روی پشت مینگیو پایین بیاد ولی پسر بزرگتر ولش نکرد.
جیهون: آی ولم ک-...آخ
با ماتحت روی زمین سرامیکی افتاد و آخش هوا رفت.
مینگیو که با پوزخند به جیهون نگاه میکرد چشم ازش گرفت و به سه جفت چشمی که با غضب نگاهش میکردن نگاه کرد.
YOU ARE READING
Little Moon S2~Vkook&Minhoon~👞
Fanfiction[complete✔️] 🚨به فصل دوم لیتل مون خوش اومدید🚨 یک خانواده ی غیر نرمال با مشکلات متعدد ، کیم تهیونگی که در معرض بحران ۳۵ سالگی قرار گرفته ، کیم جونگکوکی که همسرش دهنشو سرویس کرده ، و مینگیو و جیهونی که در تنگنای کراش روی هم به سر میبرن ولی جفتشون از...