Part 5: سنگ معده

573 116 174
                                    

ناشناس:

هی! سلام میگم..

سلام؟شما؟

یه رهگذر که داشت
تو شهر تنت لایی میکشید

یهو رسید به میدون چشات

که نمیدونستم بردگی نداره

الان تا تهش باید دورشون بگردم

تا ته باک بنزینت؟

😐😐😐

..نه تا ته عمرم ینی

تموم شد؟

نه راستش ... حس میکنم
چشمام مشکل دارن

برو چشم پزشکی من یه
فیلسوفم نه دکتر

بذار حرفمو بزنم

چشمام مشکل دارن..

چون همش رو توعن

مجدد میگم برو چشم پزشکی

هرچند میدونم خیای جذابم

*خیلی

و کصدست...

کیوت

میگم نمیشه تنفس دهان به دهان
بهم بدی؟ ... آخه میبینمت نفسم میره

اولا که نه

دوما که الان منو نمی‌بینی
علت رفتن نفست یچیز دیگست.

خداوکیلی چرا اینقد یبسی؟

به هر خری گفته بودم تاحالا
پا داده بود

چون فقط خر بهت پا میده

محض اطلاعت من انسانم

و سینگل نیستم

البته امیدوارم⁦

┐⁠(⁠'⁠ー⁠`⁠)⁠┌⁩

پس واقعا نیستی

به کونم

-ناشناس blocked you -

تلفنش رو روی مبل راحتی پرت کرد و شلوارکش رو بالا کشید ، الان برای خواب آماده بود.

پرش کنان و جست زنان سمت در سفید رنگ اتاق مینگیو رفت و در زد و بعد دستگیره رو فشرد تا بازش کنه.

جیهون: وا چرا باز نمیشه؟

دوباره در زد و سه باره و چهار باره ولی مینگیو درو باز نکرد.

Little Moon S2~Vkook&Minhoon~👞Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin