Part 18

593 98 37
                                    

   
    ساعت حدودا 5 صبح بود که هوسوک یکی یکی درب اتاق سوکجین، تهکوک و جیمین رو به صدا درآوورد و بهشون گفت که آماده حرکت بشن،

همه در سکوت در حال برداشتن وسایل و جا به جایی چمدون ها بودن تا خدمتکار ها اونارو تو ماشین بزارن و خبری از نامجون و یونگی نبود، گویا اون ها یا زودتر حرکت کردن و یا بیرون منتظر بودن،

این سکوت آرامش بخش ادامه داشت تا زمانی که جیمین راه رفتن جونگکوک رو دید و نتونست خودش رو نگه داره و در حالی که صداش بخاطر قهقهه های بلندش منقطع میشد گفت:

" ج-جونگ-کوک هیونگ... چ-چرا مثل-ل پنگوئن راه م-میری! "

و تقریبا از خنده پخش سالن بود،

هوسوک و سوکجین هم سعی میکردن خندشون رو کنترل کنن تا جونگکوک از این بیشتر قرمز نشه ولی با دیدن مدل راه رفتن تهیونگ که بی شباهت به جونگکوک نبود اون هاعم به جیمین پیوستن و در حالی که سعی میکردن با چشمایی که از خنده زیاد تار میبینن اون دو تا پنگوئن رو نگاه کنن،

این وسط هوسوک زود تر تونست خودش رو جمع و جور کنه و همزمان زمانی که داشت با دست راستش اشکش رو پاک میکرد و با دست چپش جیمین رو از رو زمین بلند میکرد گفت:

" الان کی کیو کرده؟! "

با این حرف هوسوک بار دیگه جیمین پخش زمین شد و بلند تر از قبل قهقهه میزد،
تهیونگ با عصبانیت در حالی که سعی میکرد عادی راه بره قدمی به جلو گذاشت و گفت:

" هیونگگگ، یاااااا، خجالت بکشین، فقط خوردم زمین منحرفااا! "

سوکجین نیم نگاهی به گونه های قرمز تهیونگ انداخت و گفت:

" آره آره دوتاتون از کون خوردین زمین. "

و باعث شد هوسوک هم روی جیمین پخش بشه و هر دو از خنده تقریبا زمین رو گاز بگیرن.

تهیونگ وقتی متوجه لحن مسخره استادش شد با حالت غر زدنی گفت:

" چرا باور نمیکنین، میگم خوردم زمینننن. "

جیمین گفت:

" میدونی تهیونگی فکر کنم تو زمین نخوردی، زمین توروخورده. "

این حرفو زد و تهیونگ با لگدی که به شونش زد از حرفش استقبال کرد، اما خب تاثیری تو روند خنده اون سه نفر نداشت،

جونگکوک که خودش خندش گرفته بود، نه از اینکه تهیونگ دروغ میگه و اونا باور نمیکردن، بخاطر اینکه تهیونگ داشت عین حقیقت رو میگفت و کسی باور نمیکرد و دوست پسر بیچارش هر لحظه از عصبانیت قرمز تر میشد.

   
   

فلش بک (شب قبل)
  
  

" آهههه، محکمتررررر... محکمتررر تهیونگااااا.. "

𝐌𝐲𝐑𝐨𝐬𝐞Where stories live. Discover now