Part4

73 11 0
                                    

-عمل اقای جانگ تموم شد؟
/بله دو ساعت پیش تموم شد
-حالش چطوره؟
/دکترشون داخل اتاقن میتونین ازشون بپرسین
رفتم تو اتاق، هوسوک روی تخت خوابیده بود دکترش بالا سرش بود
-حالش چطوره؟
دکتره هنوز متوجه حضورم نشده بود وقتی صدام رو شنید برگشت سمتم
*اوه آقای مین شما از کی اینجایین؟
-تازه اومدم حالش خوبه؟
* بله خداروشکر خطر رفع شد ولی باید دو هفته تو بیمارستان بمونه
- اوه پس باید زودتر خانواده شو پیدا کنم
*عاممممممم ببخشید ولی یه سوال برام پیش اومد مگه شما زوج نیستین؟
-چییییییی؟

وات د فاک الان اون داره میگه منو اون پسره هوسوک باهم قرار میزاریم و اون دوست پسرمه دکتره که از قیافم فهمید گند زده سریع از اتاق رفت بیرون رفتم روی صندلی کنار تخته هوسوک نشستم یکم بش نگاه کردم حس می کردم منو یاد یکی میندازه ولی نمیدونستم کی یه حسی داشتم که انگار خیلی وقته همدیگه رو میشناسیم اون
یه غریبه آشنا بود برام، یکی که هم میشناختمش هم چیزی ازش نمیدونستم جز اینکه یک نخبه بود با صدای زنگ گوشیم از فکر در اومدم مین هو بود

-بله؟
×هیونگ اصن معلومه کجایی از صبح فقط یبار زنگ زدی اونم نصفه نیمه قطع کردی
سکوت کرده بودم که یکی رو پیج کردن و مین هو فهمید
من بیمارستانم
×وایسا ببینم هیونگ حالت خوبه؟
-آره من خوبم
×مطمعنی آخه صدای پیج کردن اومد انگار تو بیمارستانی -آره خب بیمارستانم
×هیونگ میشه بگی چی شده دارم از نگرانی میمیرم -قضیش طولانیه
×اصن کدوم بیمارستانی؟
-چرا؟
×میخوام بیام اونجا
-مین هو فعلا اطالعات یکی به اسم جانگ هوسوک رو دربیار بهم بگو
×کییییییی؟
-چرا تعجب می کین گفتم جانگ هوسوک
×هوسوک رفیقمه هیونگ همونی که گفتم بیاریمش تو کار -وات د فک؟! زر میزنی دیگه؟
×نه زر نمیزنم؛ وایسا وایسا نکنه برای هوسوک اتفاقی افتاده؟
-عوممممممم آره خب راستش برای جانگ هوسوک اومدم بیمارستان
×هیونگ سریع لوکیشن بفرس برام دارم میام

خواستم بگم باشه ولی اینبار بر عکس همیشه تلفنو مین هو قطع کرد معلوم نیس این هوسوک چیکار کرده که انقدر برای مین هو مهمه لوکیشن رو برای مین هو فرستادم

(دقیقه بعد 15)

بعد یه ربع مین هو خودش رو رسوند خیلی نگران بودم تا به من رسید شروع کرد

×چیشده هیونگ هوسوک کجاست کجا بودین اصن چرا تو آوردیش چیشده بگو دارم سکته میکنم

همه ی اینا رو تو یک صدم ثانیه گفت حس کردم دارم رپ گوش میدم

-هیچی نشده فقط صبح تو راه سرکت دیدم چند
نفر دارن...

کل قضیه رو بهش گفتم حی کردم داره گریه میکنه تا حالا مین هو رو تو این حال ندیده بودم نشست روی صندلی بهش یک لیوان آب دادم بخوره آب رو که خورد گفت

×کدوم اتاقه؟

بلندش کردم بردمش تو اتاق هوسوک، نشست روس صندلی کنارش ساکت بود

-خانوادشو میشناسی؟



گایز یه خواهشی ازتون دارم من برای این فیک خیلی وقت گذاشتم و از پارسال دارم مینویسم اصن قصد اشتراک گذاشتن با بقیه رو نداشتم ولی خب خیلی یهویی تصمیم گرفتم تو یک جایی منتشرش کنم تا سپ شیپرای دیگه ام شاید خوششون اومد
ولی الان که دارم منتشرش میکنم میخوام ازتون خواهشششش کنم اگه از فیکم خوشتون اومد ووت بدین و کامنت بزارین

MY DEAR HOPE..SOPEWhere stories live. Discover now