تا رسیدن به خونه مینهو چیزی نگفتم واقعا ذهنم درگیر شده بود برام خیلی عجیب بود که بهترین دوستم کسی که اگ نبود الان احتمالا من به جای فکر کردن به انتقام خودکشی کرده بودم اصلن وجود نداشتم از اونطرفم مین یونگی سرد ترین کسی که تاحالا دیدمش الان واقعا دوستم داره و این خیلی عجیبه..
(۲ هفته بعد)
(یونگی)
دو هفته از اخرین باری که هوسوک و دیدم میگذشت اینکه مینهو هم هوسوک و دوست داره یکم هضمش برام سخت بود ولی خب حقیقت بود دیگه کاریش نمیشد کرد ولی این کار مینهو اشتباه بود چون رو چیزایی که مال منه دست گذاشته بود و این اصلن چیز خوبی نیست به خاطر همین تا الانم فقط به خاطر دوستیمون زنده گذاشتمش و میخوام بفرستمش به یک سفر کاری تا از شرش خلاص شم دیگ حصلشو ندارم هرچقدر مانع کمتر بهتر از فکر در اومدم و دوش گرفتم رفتم شرکت
×سلام هیونگ کاری داشتی گفتی بیام اتاقت؟
-عاره باید بری سفر
×الان؟
-عاره دیگه پس کی؟
×ولی هیونگ..
-ولی و اما و اگر نداریم همین که گفتم باید بری تا الانشم کلی اشتباه کردی
جمله اخر از دهنم پرید
×چه اشتباهی کردم هیونگ؟
-میدونی که من چقدر رو چیزایی که مال منن حساسم مگه نه؟
×عاره ولی چه ربطی داره؟
-ربطش هوسوکه..... دست گذاشتی رو چیزی که مال منه
×ولی هیونگ دوست داشتن و نداشتن ادما که دست خودمون نیس غیر از اینه؟
-نه اگه غیر از این بود که الان زنده نبودی
×حالا سفرم کجا هست؟
-لس انجلس
×اوکی کار دیگه ای نیس؟
-نه فقط وقتی که اونجایی یکم بیشتر راجه به هوسوک فکر کن
×باشه...... عاها راستی داشت یادم میرفت من باید یکم دیرتر برم چون هوسوک خونه نداره و خونه منم بدون خودم براش امن نیست هم شغل اون خطرناکه هم شغل من
-مشکلی نیس میاد خونه من
×چییییی؟
-میگم میاد خونه من
×چرا؟
-خودت گفتی چون جایی نداره و خونه توهم امن نیس پس در نتیجه خونه من امن ترین جاعه
×باشه ولی راضی کردنش با خودته
-اوکیدیگه چیزی نگفت و بیرون رفت در اصل خودمم داشتم اون و میفرستادم امریکا تا هوسوک و کنار خودم داشته باشمش..
-----------------------
امیدوارم دوسش داشته باشین و اینکه ووت بدین لطفا🤩😘

YOU ARE READING
MY DEAR HOPE..SOPE
Fanfictionتووووووو؟ همزمان باهم داد زده بودیم باورم نمیشد که دارم دوباره بعد از ده سال میبینمش اونم دست کمی از من نداشت.. ..SUNCAT..