چانیول صبح که بیدار شد فکر نمیکرد با یه اتاق خالی رو به رو شه.
فقط چند ثانیه طول کشید تا با به یاد آوردن دیشب سریع بلند شه و لباساشو نیمه کاره بپوشه.
بیرون از اتاق دوید و حتی بیرون از بار رو چک کرد تا مطمئن بشه اثری از پسری که حتی اسمش رو هم بهش نگفته بود نیست.
لعنتی اون حتی اسمش رو بهش نگفته بود!!
فاک.
حالا چطوری میتونست پیداش کنه؟!
چانیول نمیدونست چرا.. فقط میدونست که حتما میخواد اون پسر رو دوباره پیدا کنه. حتما!!
بکهیون اما از صبح، خودش رو توی حموم اتاقش حبس کرده بود.
سرش درد میکرد و هنوزم درست توی حال خودش نبود.
نگاهش از توی آینه بخار گرفته، روی جای بوسه ها و کبودی های دیشب میچرخید و میل عجیبی به گریه کردن داشت.
پایین تنش درد میکرد و حس میکرد داغون شده.
یه داغون شدن خوب!! و این میترسوندش.
بدنش رو با وسواس شست و خودشو روی تخت اتاق کوچیک خوابگاه زیر پتو جمع کرد و دعا کرد هم اتاقیش کیونگسو حالا حالاها پیداش نشه.
میدونست اون پسر دوست داشتنی، بعضی وقت ها میتونه زیادی پرحرف بشه و الان فقط دلش میخواست تنها باشه.
پلکاشو روی هم گذاشت و اجازه داد اشکاش تا وقتی که حس میکنه آروم شده، به راه خودشون روی گونه هاش ادامه بدن.
نباید تا وقتی آمادگیش رو نداشت خودش رو درگیر همچین وضعیتی می کرد..
نسخه ای که حال بقیه رو خوب میکرد، لزوما قرار نبود حال اونو هم خوب کنه و بکهیون اینو دیر فهمیده بود..~~~
از اون شب دو هفته گذشته بود!!
برای چانیول دو هفته لعنتی که باعث شده بود حتی توی کارش هم نتونه تمرکز داشته باشه.
از خودش عصبانی بود.. اون دیگه یه پسربچه دبیرستانی نبود که با یه شب همخوابی بخواد خودش رو ببازه.
حالا 29 سال سن داشت، ولی میدونست توی این 29 سال زندگی تا به حال همچین احساس و کششی نسبت به کسی پیدا نکرده بود.
این فقط یه کشش جنسی نبود!!
تصویر چشم های بستهی اون پسر و مژه های نمناکش که روی بازوهای خودش خوابیده بود و گونه های گلبهی رنگش هنوز از جلوی چشماش کنار نمیرفت.
زیر لب لعنتی به خودش فرستاد؛ دستی توی موهاش کشید و سعی کرد به ادامه کارش برسه.
~~~
بکهیون توی اون دو هفته برای جمع و جور کردن خودش خیلی تلاش کرده بود.
شب ها خواب های عجیب و درهمی میدید و با حس دستای اون مرد روی بدنش از خواب میپرید.
YOU ARE READING
Yugen [Completed]
Romance•𝒴𝓊ℊℯ𝓃 یوگن کلمه ای ژاپنی به معنی احساس زیبایی رازآلود. مثل وقتی که به آسمون نگاه میکنی، و یهو ماه از پشت ابر بیرون میاد. یا پرسه زدن توی جنگل بدون فکر کردن به برگشتن. درست مثل وقتی که کسی رو دوست داری، ولی نمیدونی چرا اینقدر برات جذابه!! یوگن تع...