دو روز گذشته بود و چانیول داشت دیوونه میشد.
بکهیونش مریض شده بود و اون حتی نمیتونست کنارش باشه. لعنت بهش.. این مدت دیده بود لباس هایی که اون پسر میپوشه مناسب سرمای این فصل نیست و احتمالا اون شب زیادی زیر بارون مونده بود. همون شبی که بالاخره نقابشون رو کنار گذاشته بودن و بعد از حرف زدن ها و بوسیدن های زیاد، بک رو تا خوابگاه بدرقه کرده بود و قرار بود روزهای آینده رو کنار هم قدم بردارن، اما روز بعد خبری از بک نشد.
روز بعدش هم همینطور.
چان دیگه داشت عصبانی میشد.. ایندفعه دیگه نه..
فکر نمیکرد دیگه مشکلی وجود داشته باشه. دلیلی نداشت که بک نیاد. اون پسر لعنتی..
اولش حتی نمیخواست به جونگین زنگ بزنه چون میدونست اون و سهون امسال امتحان ورودی دانشگاه دارن دوست نداشت مزاحمش بشه و اونو هم درگیر کنه اما دیگه طاقت نیاورده بود.
میدونست که رفتارهاشون باعث مشکوک شدن اون دوتا جوجه هم شده اما فعلا وقت اینکه باهاشون درمیون بذارن نرسیده بود.
وقتی جونگین گفت بکهیونش مریض شده حس کرد قلبش کند و دردناک میتپه و بخاطر فکر های احمقانهاش خودش رو سرزنش کرد.
باید یه کاری میکرد. نمیتونست دست روی دست بذاره.
اون آشپز خیلی خوبی نبود که براش سوپ درست کنه، اما کارش توی درست کردن چای و دمنوش های گیاهی و ظروف سرامیکی حرف نداشت.
پس برای همین اون روز کار کلینیک رو به همکارش سپرد و توی خونه، در اصل توی کارگاهش مشغول به کار شد.
از اونجایی که خشک شدن و توی کوره پخته شدن ظرف های سفالی خودش یک فرآیند چند روزه بود، پس الان وقت نداشت که بخواد از اول چیزی درست کنه. برای همین یکی از بهترین ماگ های دمنوش نیمه آمادهاش رو برداشت و سعی کرد که با کشیدن طرحی روی اون، برای بکهیون آمادهاش کنه. اما مسئله اینجا بود که چانیول توی ساخت ظروف ماهر بود، نه طرح زدن روی اون ها!!
همیشه یکی از مشکلاتی که داشت همین قضیه بود که اگر کار به کشیدن شکل و طراحی روی ظروف میرسید نمیتونست به خوبی درش بیاره.
برای همین اگر کسی دقت میکرد متوجه میشد که ظرف هاش معمولا بدون طرح بودن و فقط با تکنیک رنگ و لعاب و ساخت متفاوتشون بود که اون هارو خاص و زیبا میکرد.
اما حالا تنها راهی که مشخص کنه اون لیوان مخصوص بکهیونه همین بود. دلش میخواست براش چیزی روش کشیده باشه.
با تلاش های فراوان بالاخره اون رو به همراه چای لیمو و عسل که میدونست برای سرماخوردگی و تقویت سیستم ایمنی مفیدن رو بسته بندی کرد و رفت تا اونا رو به دست بکهیونش برسونه.

YOU ARE READING
Yugen [Completed]
Romance•𝒴𝓊ℊℯ𝓃 یوگن کلمه ای ژاپنی به معنی احساس زیبایی رازآلود. مثل وقتی که به آسمون نگاه میکنی، و یهو ماه از پشت ابر بیرون میاد. یا پرسه زدن توی جنگل بدون فکر کردن به برگشتن. درست مثل وقتی که کسی رو دوست داری، ولی نمیدونی چرا اینقدر برات جذابه!! یوگن تع...