از امروز ماموریتش شروع شده بود
میتونست نفرت رو با تمام وجودش حس کنه
تمام این سال ها هیچ مدرک درستی مبنی بر مقصر بودن دو جانگ هوا برای مرگ یونگ وجود نداشت
اما فکر میکنید برای چان وجود مدرک مهم بود؟ نه نبود!
چون از اول هم هدفش پلیس خوب بودن نبود!اولین هدف مهمی که باعث شد این شغل رو انتخاب کنه انتقام بود!
انتقامِ اشک های تهیونگ هیونگش
انتقام کمر شکسته ی جونگکوک هیونگ
انتقام بی پدری و تنهاییِ هیونجین
با چشم های خودش زجر هایی که عزیزانش متحمل شده بودن رو دیده بود
اون با این فکر بزرگ شد
که یه پلیس خوب نمیتونه یک شیطان رو شکست بده!
برای شکست دادن شیطان،باید شیطان بزرگ تری باشیبهش ثابت شده بود که شرکت الماس سیاه جهنمه و به دست یک شیطان به اسم دو جونگهوا اداره میشد
اونجا قلمرو اون مرد بود!
قلمرویی که ظاهر تمیز و بیگناهی داشت اما کمتر آدمی از وجود فتنه و گناهانی که مرتکب شده بود آگاهی داشتجهنمی که از بچه های معصوم سو استفاده میشد
نقطه ضعفش بچه ها بود!
با فهمیدن این که اون عوضی ها چه کارهای کثیفی میکنن و هیچ وقت گناهانشون برای کسی رو نمیشد و مجازات نمیشدن تصمیم گرفت اون شرکت رو همراه با دو جانگ هوا نابود کنه!
جوشش انتقامی که درونش پرورش داده بود طی سال ها بزرگ و بزرگ تر شد
و امروز همون روز بود!
اون روز فرا رسیده و باید تمام تلاشش رو میکرد
باید به خودش به مافوقش ثابت میکرد که میتونه از پس هر چیزی بر بیاد
باید لبخند های هیونگ هاش رو وقتی نابودی دو رو دیدن رو با چشم های خودش ببینه!
پوزخندش پر رنگ تر شد
حتی اگه سال ها طول میکشید مهم نبود
تا وقتی نابودی تک تکشون رو با چشم های خودش نمیدید دست بر نمیداشتآره اون بزرگ شده بود برای همین کار
اون شیطان باید تقاص تمام لبخند های پرکشیده از نگاهِ اون بچه هارو پس میداد
باید تقاص زجر ها و سکوت کر کننده ی اون جسد ها رو پس میداد
فقط کمی صبر و شجاعت میخواست که هر دوشون رو داشت!
اعتماد به نفسش اونقدری بود که قبل از شروع ماموریت هاش مطمئن بود قراره برنده ی اون بازی خودش باشه!
بنگچان خودش رو مهره ی اصلی این صفحه ی سیاه و سفید میدید
میتونست بدون کوچکترین اشتباهی
قلعه ی شنی ای که اون حرومزاده برای خودش ساخته بود رو نابود کنه
CZYTASZ
𝕃𝕀𝔽𝔼 ℍ𝕀𝕊𝕋𝕆ℝ𝕐 𝟚
Fanfictionمن کشتمش این بهترین تصمیمی بود که تو کل زندگیم گرفتم شاید قبل از شروع این فیک، قضاوتم کنید اما قسم میخورم که اگه بدونید باهام چیکار کرده برای کشتنش تحسینم میکنید! من کشتمش و امشب از همیشه سخت تر بود چون تیزی تبر،کند شده بود _نویسنده: دل ژانر: امپرگ...