دَنس ددی : سلام جذاب
سَسی گرل : آهههه ... دوباره تو
دَنس ددی : ددی نمیتونه با شاهدختش حرف بزنه ؟
سَسی گرل : ...
سَسی گرل : یه مقدار شیر نیاز داری ؟
دَنس ددی : میتونی به جاش شیر خودتو بهم بدی ؟؟
سَسی گرل : چه فاکی ... اِوو چرا اینقدر تند و زننده ؟؟؟
دَنس ددی : من و تو میدونیم که تو اینو دوست داشتی
سَسی گرل : نه نه واقعا
سَسی گرل : اما میدونی من چی دوست دارم ؟
دَنس ددی : چی شاهدخت ؟
سَسی گرل : اگه تو میخواستی من رو فاکینگ تنها بزاری !!!
دَنس ددی : متاسفم بیبی گرل، نمیتونم انجامش بدم
سَسی گرل : و چرا توعه فاکی نمیتونی ؟
دَنس ددی : ساده است بیب، من میخوامت
سَسی گرل : من دوست پسر دارم، گمشو
دَنس ددی : نه نداری
سَسی گرل : فاک چطور اینو میدونی ؟
سَسی گرل : منظورم ...
سَسی گرل : آره من دارم ، یکی خوبش هم دارم !!
دَنس ددی : خب من میدونم اون کیه
سَسی گرل : اوه پس کیه ؟
دَنس ددی : من !
سَسی گرل : این دختر !!!
دَنس ددی : این ددی برای توعه بیبی گرل
سَسی گرل : اوه مای فاکینگ گاد
YOU ARE READING
Daddy / Jenlisa (Translated)
Fanfictionداستان کوتاهی که در آن جنی کیم پیام های نه چندان بی گناه ددی را دریافت می کند، آن شخص کیست؟ [کامل شده]