سَسی گرل : هی لیسا ...!
سَسی گرل : لالیسا ؟
سَسی گرل : کله شق~
سَسی گرل : لطفا جوابم رو بده من میدونم داری پیام هام رو میخونی
سَسی گرل : اوه خدا ...
سَسی گرل : لطفا کاری نکن که اونو بگم ؟
دَنس ددی : همچنان منتظرم ...
سَسی گرل : ددی~
دَنس ددی : بله بیبی گرل ؟!
سَسی گرل : آهففف ... توعه ساکر !
دَنس ددی : آره من هستم ! و من میخوام اون پوسی شیرینت رو بمکم
سَسی گرل : نه~ من این پیشنهاد رو رد میکنم
سَسی گرل : به هر حال !
سَسی گرل : چرا منو نادیده میگرفتی ؟
دَنس ددی : چرا تو از اون سرِ کوچولوی خوشگلت استفاده نمیکنی ؟
سَسی گرل : تو هنوز به خاطر اون بحث سکس از من عصبانی هستی ... ؟
دَنس ددی : یه ذره
سَسی گرل : اما چرا ؟
دَنس ددی : تو دیک منو مثل فلز سفت کردی ....
دَنس ددی : من خیلی سریع تکونش میدادم درحالی که از عکس تو استفاده میکردم و تو میدونی من خیلی سریع .... اومدم !
سَسی گرل : آههه .... تف !
دَنس ددی : تقصیر خودته بیبی
YOU ARE READING
Daddy / Jenlisa (Translated)
Fanfictionداستان کوتاهی که در آن جنی کیم پیام های نه چندان بی گناه ددی را دریافت می کند، آن شخص کیست؟ [کامل شده]