دَنس ددی : هی جذابسَسی گرل : هی ...
دَنس ددی : ...
سَسی گرل : آههه ...
سَسی گرل : هی ددی
دَنس ددی : من به فروشگاه رفتم و فکر کردم که اونجا تورو دیدم !
دَنس ددی : شاید تو دیدی چون منم به فروشگاه رفته بودم
سَسی گرل : اما کجا ؟
دَنس ددی : توی محوطه پارکینگ
دَنس ددی : چه وسیلهی نقلیه ای رو میرونی بیبی ؟
سَسی گرل : یه خروس مشکی
سَسی گرل : ماشین مشکی !
سَسی گرل : اوه مای فاکینگ گاد ! منظورم ماشینه
سَسی گرل : یه ماشین مشکی
سَسی گرل : دوستم تلفن منو نگه داشت اون باید عوضش میکرد !
دَنس ددی : حالا هرچی، تو گفتیش پرنسس
سَسی گرل : اوه مای گاد !
دَنس ددی : میتونم بگم که تو الان خیلی زیاد سرخ شدی
سَسی گرل : لطفا خفه شو !
YOU ARE READING
Daddy / Jenlisa (Translated)
Fanfictionداستان کوتاهی که در آن جنی کیم پیام های نه چندان بی گناه ددی را دریافت می کند، آن شخص کیست؟ [کامل شده]