دَنس ددی : سلام سلام !دَنس ددی : این منم
سَسی گرل : باید دوباره فاکینگ بلاکت کنم ؟؟
دَنس ددی : درمورد اون ...
دَنس ددی : ددی از کاری که انجام دادی ناامید شد شاهزاده خانم
سَسی گرل : منو شاهزاده خانم صدا نزن !
دَنس ددی : من میدونم تو دوست داری وقتی من تورو شاهزاده خانم صدا میکنم
سَسی گرل : من دوست دارم شاهزاده خانم صدا بشم ...
سَسی گرل : اما نه از طرف تو احمق !
دَنس ددی : من قصد دارم صدا زدن تورو ادامه بدم چون ددی چیزی رو که میخواد میگیره
دَنس ددی : اوکی برگرد به چیزی که قبلا درموردش صحبت میکردیم ....
دَنس ددی : من حاضرم به وضعیت بلاکی برگردم اگه به من یه لطفی بکنی
سَسی گرل : چی ؟؟
دَنس ددی : نود بفرست
سَسی گرل : خودتو بکش !
دَنس ددی : وای من آسیب دیدم ...
YOU ARE READING
Daddy / Jenlisa (Translated)
Fanfictionداستان کوتاهی که در آن جنی کیم پیام های نه چندان بی گناه ددی را دریافت می کند، آن شخص کیست؟ [کامل شده]