دَنس ددی :
دَنس ددی : فاک این چیه ??!سَسی گرل : عامم ... قرار ناهارم با ته
سَسی گرل : چرا ؟
سَسی گرل : حسودی میکنی ؟
دَنس ددی : آره من حسودم به طرز فاکی هم حسودم !
دَنس ددی : یه کسی تورو برای یه قرار ناهار بیرون برده و اون من نیستم !
سَسی گرل : من برای تو خیلی افسانه ای هستم متاسفم ...
دَنس ددی : چرا توعه لعنتی دروغ میگی
تو همیشه دروغ میگی
همم خدای من
فاکینگ دروغ گفتن رو تموم کن، حالا !سَسی گرل : لیسای نادون چرا اینقدر گستاخ ؟
دَنس ددی : من میخوام تورو به یه قرار ناهار ببرم
سَسی گرل : حتما
سَسی گرل : غذای مجانی برای من
دَنس ددی : تو میتونی دیک منو بخوری !
YOU ARE READING
Daddy / Jenlisa (Translated)
Fanfictionداستان کوتاهی که در آن جنی کیم پیام های نه چندان بی گناه ددی را دریافت می کند، آن شخص کیست؟ [کامل شده]