سوار ماشینش شد و با سرعت از عمارت خارج شد و وارد اتوبان شد. با سرعت مشغول رانندگی توی لاین سرعت شد. اشکهاشو آزاد کرد و با صدای بلندی مشغول گریه کردن شد. با صدای زنگ، گوشیش رو چک کرد و با دیدن اسم "آقا خرگوشه" هقی زد. سرعتش رو کم کرد و کنار مسیر پارک کرد. آیکن سبز رنگ رو لمس کرد و جواب تماس سوهو رو داد: چه عجب افتخار دادین جواب بنده رو بدین..
خنده ی آرومی کرد: چیشده نصف شبی؟
سوهو: هیچی دلم برات تنگ... صبر کن ببینم چرا صدات گرفته؟ گریه کردی؟ نکنه باز بابات...
یونا: نه نه.. همه چیز مرتبه.. فکر کنم یکم سرما خوردم..
سوهو: اوه.. ببین من هی بهت میگم لباسای نازک و کوتاه و باز نپوش بخاطر همین چیزاست دیگه.. حرف گوش نمیدی که..
یونا: دیگه نمیپوشم شون..
صدای خندهی سوهو توی گوشاش پیچید: عین این دختربچههای مظلوم شدی چرا؟ ای خدا.. برو استراحت کن عزیزدلم باید زودتر خوب بشی..
یونا: هوم.. باشه
سوهو: یادت نره چیزای مقوی بخوریا! از خونه بیرون نمیری.. میری میخوابی تو تختت تا کامل کامل خوب شی.. فهمیدی؟
یونا: اوهوم فهمیدم
سوهو: آفرین دختر کوچولوی من.. خوابای خوب ببینی..
یونا: تو هم همینطور
سوهو: فع..
یونا: سوهو
سوهو: جانم؟
مکث کرد و سعی کرد بغضش رو قورت بده.
سوهو: جانم عزیزم؟
یونا: دوستت دارم
میتونست لبخند بزرگ و چشمای هلالی سوهو رو تصور کنه و با تصورش، لبخندی رو لبهای خودش هم نشست.
سوهو: منم دوستت دارم
یونا: خوب بخوابی
سوهو: توام عزیزم.. فعلا
یونا: فعلا
*****
با صدای آلارم گوشیش از خواب بیدار شد و سرجاش غلتی زد. آلارم گوشیش رو قطع کرد و با پشت دست، چشماشو مالید. آروم و با احتیاط از تخت پایین اومد و سمت آشپزخونه رفت و قهوه ساز رو روشن کرد. سمت دستشویی رفت و بعد از چند دقیقه، بیرون اومد و دوباره به آشپزخونه رفت. لیوان قهوهش رو برداشت و همونطور که کمی ازش میخورد، سمت اتاق خواب برگشت.
چانیول: بیون سحرخیز شدی..
سرشو سمت چانیول چرخوند: نبودم؟
چانیول: نه
بکهیون: یااا
چانیول آروم خندید و پتوش رو روی سرش کشید: گوشیت سحرخیزه هرروز زنگ میزنه ولی تو هیچوقت حرفشو گوش نمیدی.. ساکتش میکنی دوباره میخوابی..
YOU ARE READING
Unread
Fanfiction[تکمیل شده] بکهیون به همخونهی خودش یعنی چانیولی که با شخص دیگهای توی رابطهس علاقه داره. اما وقتی اون رابطه بهم میخوره، بکهیون همراه با سهون و کیونگسو نقشه میچینن تا.......... کاپلها: چانبک، کایسو ژانر: رمنس، اسمات، زندگی روزمره Telegram: @Ba...