Part 11

413 88 51
                                    

#دو هفته بعد#

پیرهن سفید رو تنش کرد و دکمه هاش رو بست. کت سرمه‌ای رنگ رو هم پوشید و جلوی آینه ایستاد. نگاهی به خودش انداخت: خوبه..

بعد از رضایت دادن راجع به ظاهرش، کیفش رو برداشت و از آپارتمانی که به تازگی خریده بود، بیرون اومد، در رو قفل کرد و از پله‌ها پایین رفت و با خارج شدن از ساختمون، صدای بوقی توجهش رو جلب کرد.

سرش رو چرخوند و با دیدن ماشین سهون، با تعجب سمتش رفت و سوار شد.

بکهیون: اینجا چیکار میکنی؟

سهون: علیک سلام آقای بیون.. اومدم برسونم‌تون..

بکهیون: مگه دوست پسرمی؟ این لوس بازیا چیه اوه سهون؟

سهون: دستم درد نکنه

بکهیون خندید: اون که آره دستت درد نکنه.. لطفا وقتی رسیدیم بیدارم کن..

سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و چشماشو بست.

سهون: حداقل کمربندتو ببند بعد بخواب وگرنه دوست پسرانه طور تر رفتار میکنم..

بکهیون: بیخود میکنی

بدون باز کردن چشماش با صدای آرومی جواب داد و کمربندش رو بست. دوباره کیفش رو بغل کرد و با حرکت کردن سهون، سعی کرد چرت کوتاهی بزنه اما ظاهرا نمیشد.

بکهیون: سهون؟

سهون: بله؟

بکهیون: تو میدونی چرا چانیول انقدر سیریش شده؟

سهون: من از کجا بدونم؟

بکهیون: از اونجایی که انگاری تو این مدت چشم منو دور دیده بودی حسابی باهاش جیجی باجی شدی..

سهون: نشدم....

بکهیون: شدی..

سهون: نشدم هیونگ..

بکهیون: باشه.. رسیدیم بیدارم کن..

سهون: نخواب دیگه رسیدیم..

بکهیون: به این زودی؟؟

چشماشو باز کرد و به بیرون نگاه کرد. با ساختمون بزرگ شرکت چانیول تو دیدشون بود، هوفی کشید و صاف نشست. خودش رو توی آینه‌ی ماشین چک کرد و بعد از اینکه سهون ماشین رو نگه داشت، کمربندش رو باز کرد: مرسی سهونی.. ولی از فردا دیگه نیا..

سهون: معلومه که نمیام! امروز چون اولین روز بود اومدم باهات.. وگرنه عمرا این ساعت از خواب نازم بزنم بیام دنبال تو..

بکهیون: خیلی ممنونم..

سهون: خواهش میکنم

بکهیون: بچه پررو.. بعدن میبینمت.. فعلا..

سهون: فعلا هیونگ

از ماشین پیاده شد و در رو بست. با سر به سهون اشاره کرد که بره و خودش هم سمت ساختمون شرکت حرکت کرد. وارد شد و سمت عبور کارکن ها رفت، کارت کارمندیش رو به قسمت مشخص شده نزدیک کرد و در شیشه‌ای رو به روش باز شد. نفسش رو به بیرون فوت کرد و جلوتر رفت و همراه بقیه‌ی افرادی که اونجا بودن، منتظر آسانسور ایستاد.

UnreadTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon