«یک هفته بعد»
با زده شدن در، برای بار سوم چشمهاش رو باز کرد و دستی به صورتش کشید. خودش رو جمع و جور کرد و بعد از صاف کردن گلوش، اجازهی ورود داد.
_بیا.
منشی درحالی که حجم زیادی از برگهها توی دستش بود، وارد اتاق شد.
_خانم، رئیس کیم گفتن رزومهی کارمندهایی که امروز استخدام کردید رو میخوان.
_مشکلی داره؟
_نه خانم. گفتن که بزارن توی پرونده.
_باشه میتونی بری.
بعد از رفتن منشی، برگهها رو از توی کشو بیرون آورد و بعد از چند بار پلک زدن برای درست شدن دیدش، از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
با قدم های بلند و آروم به سمت اتاق جفتش راهی شد و درنهایت، بدون در زدن وارد شد.
تهیونگ با اومدن جنی، با لبخند سرش رو بالا آورد و دستهاش رو براش باز کرد.
جنی، همونطور که چشمهاش رو میمالید، لبش رو به بامزه ترین شکل جلو داد و با قدمهای ریز و تند خودش رو به جفتش رسوند.
کفش های پاشنه بلند و کرم رنگش رو درآورد و پاهاش رو از دستههای صندلی رد کرد و بینیش رو مثل توله گرگ، به گردن تهیونگ مالید و رایحهش رو نفس کشید.
_ته ته...
_چی شده هلوی من؟ ها؟ جولیا سه بار اومد بهت بگه بیای پیشم اما گفت خواب بودی! میخوای بری خونه؟
_نه...میخوام پیش تو باشم.
_عشقم چی شده؟
_ولم کن آلفا. بزار بخوابم...
جنی با کلافگی گفت و سرش رو بیشتر به گردن تهیونگ فشار داد.
تهیونگ خندهای کرد و شروع به نوازش کمر جنی کرد و در همون حال، برگهها رو برداشت و شروع به چک کردنشون کرد.
با زده شدن در، اجازهی ورودی داد و برگهها رو روی میز گذاشت.
جولیا وارد اتاق شد و با دیدن جنی، لبخند آرومی زد و نگاهش رو به تهیونگ داد.
_رئیس، تو بخش مالی یه مشکلی پیش اومده. ظاهرا واریزی قرارداد آخری اشتباه انجام شده.
تهیونگ اخمی کرد و سر تکون داد.
_عشقم...
جنی با حرص نفس کلافهای کشید و با خشم از روی پای همسرش بلند شد و کفشهاش رو پوشید؛ درحالی که زیر لب به تمام کارکنان شرکت ناسزا میگفت، خودش رو روی مبل پرت کرد.
تهیونگ با تاسف خندهای کرد و همراه با جولیا از اتاق بیرون رفت.
جنی که واقعا هیچ توان و انرژی تو بدنش نداشت، طی یک تصمیم تمامی لباسهاش رو درآورد و وارد کالبد گرگش شد.
YOU ARE READING
☯𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀☯
Fanfiction☯کامل شده☯ _دروغ گفتی که دوسم داری. دروغ گفتی که میخوای مارکت کنم...تمام حرفهات دروغ بود... به چشمهای متعجب جفتش نگاه کرد و لبخند غمگینی زد. _تو هیچ وقت عاشق من نبودی...تو... نفس سنگینی کشید و بغضش رو همراه با عصبانیت قورت داد. _تو فقط عاشق عشق...