☯𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟏☯

592 68 863
                                    

_ااااه یواش ترررر...

_لعنتی نمی‌تونم!

آلفا با ناله و فریاد گفت و مردمک های قرمزش رو روی تن امگا چرخوند.

اسپنک محکمی به باسنش زد و روی قوس کمر باریکش دست کشید.

ازش خارج شد و نفسی گرفت.

_یکم برو بالا تر...

امگا که کم کم داشت از مبل پایین می‌افتاد، نفسی گرفت و با چشم های طلایی رنگ و شیطونش، روی مبل بالا تر رفت و باسن خوش‌فرمش رو توی دید الفاش گذاشت.

_زود باش آلفا...نمی‌خوایش؟

امگا با لوندی گفت و کمی باسنش رو تکون داد.

_داری با صبرم بازی می‌کنی؟ نشونت می‌دم امگای من!

محکم وارد امگا شد و ضربه هاش رو از سر گرفت.

امگا به شدت تکون می‌خورد و جیغ هاش توی خونه پیچیده بود.

عضوش خیس خیس بود و این کار الفاش رو راحت تر می‌کرد!

_ااااه...ااااه آلفا...اه...اه ع...عشقم...عشقم نزدیکم...

آلفا همون لحظه، از امگا بیرون کشید و برش گردوند.

_به چشم‌هام نگاه کن! می‌خوام وقتی این مردمک های خوشگل و طلایی رنگت از لذت به عقب برمی‌گرده رو ببینم!

امگا با جسارت به چشم‌های قرمز رنگ آلفا نگاه کرد و لبش رو گاز گرفت.

آلفا پیشونی هاشون رو به هم چسبوند و با قدرت شروع به ضربه زدن کرد.

پاهای امگاش شروع به لرزیدن کرد و ناله‌هاشون رفته رفته بلند تر شد تا جایی که به طوز هم زمان، ارضا شدن.

امگا با جیغ عقب رفت و به کوسن کرم رنگ مبل چنگ زد.

آلفا به سرعت روی مبل نشست و تن لرزون امگاش رو در آغوش کشید.

_باشه عزیزدلم آروم باش...اروم...

الفا گفت و به آرومی کاندوم پر شده از کامش رو درآورد و گره زد.

روی مبل دراز کشید و کمر امگا رو که روش خوابیده بود نوازش کرد.

بعد از چند دقیقه، هردو به حالت عادی برگشتن و چشم‌هاشون به رنگ طبیعی خودش برگشت.

تهیونگ نفس سنگینی کشید و نوازش کمر امگا رو به پایان رسوند.

_می‌خوام دوش بگیرم.

_باشه. منم ببر.

_مگه من کلفتتم؟

_کُلفَت؟ می‌خواستی وحشی بازی در نیاری!

تهیونگ با تیر کشیدن وحشتناک سرش، فریادی کشید و چشم‌هاش رو محکم بست.

جنی پوزخندی زد و موهاش رو دور انگشتش پیچید.

☯𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀☯Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang