_ااااه یواش ترررر...
_لعنتی نمیتونم!
آلفا با ناله و فریاد گفت و مردمک های قرمزش رو روی تن امگا چرخوند.
اسپنک محکمی به باسنش زد و روی قوس کمر باریکش دست کشید.
ازش خارج شد و نفسی گرفت.
_یکم برو بالا تر...
امگا که کم کم داشت از مبل پایین میافتاد، نفسی گرفت و با چشم های طلایی رنگ و شیطونش، روی مبل بالا تر رفت و باسن خوشفرمش رو توی دید الفاش گذاشت.
_زود باش آلفا...نمیخوایش؟
امگا با لوندی گفت و کمی باسنش رو تکون داد.
_داری با صبرم بازی میکنی؟ نشونت میدم امگای من!
محکم وارد امگا شد و ضربه هاش رو از سر گرفت.
امگا به شدت تکون میخورد و جیغ هاش توی خونه پیچیده بود.
عضوش خیس خیس بود و این کار الفاش رو راحت تر میکرد!
_ااااه...ااااه آلفا...اه...اه ع...عشقم...عشقم نزدیکم...
آلفا همون لحظه، از امگا بیرون کشید و برش گردوند.
_به چشمهام نگاه کن! میخوام وقتی این مردمک های خوشگل و طلایی رنگت از لذت به عقب برمیگرده رو ببینم!
امگا با جسارت به چشمهای قرمز رنگ آلفا نگاه کرد و لبش رو گاز گرفت.
آلفا پیشونی هاشون رو به هم چسبوند و با قدرت شروع به ضربه زدن کرد.
پاهای امگاش شروع به لرزیدن کرد و نالههاشون رفته رفته بلند تر شد تا جایی که به طوز هم زمان، ارضا شدن.
امگا با جیغ عقب رفت و به کوسن کرم رنگ مبل چنگ زد.
آلفا به سرعت روی مبل نشست و تن لرزون امگاش رو در آغوش کشید.
_باشه عزیزدلم آروم باش...اروم...
الفا گفت و به آرومی کاندوم پر شده از کامش رو درآورد و گره زد.
روی مبل دراز کشید و کمر امگا رو که روش خوابیده بود نوازش کرد.
بعد از چند دقیقه، هردو به حالت عادی برگشتن و چشمهاشون به رنگ طبیعی خودش برگشت.
تهیونگ نفس سنگینی کشید و نوازش کمر امگا رو به پایان رسوند.
_میخوام دوش بگیرم.
_باشه. منم ببر.
_مگه من کلفتتم؟
_کُلفَت؟ میخواستی وحشی بازی در نیاری!
تهیونگ با تیر کشیدن وحشتناک سرش، فریادی کشید و چشمهاش رو محکم بست.
جنی پوزخندی زد و موهاش رو دور انگشتش پیچید.
KAMU SEDANG MEMBACA
☯𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀☯
Fiksi Penggemar☯کامل شده☯ _دروغ گفتی که دوسم داری. دروغ گفتی که میخوای مارکت کنم...تمام حرفهات دروغ بود... به چشمهای متعجب جفتش نگاه کرد و لبخند غمگینی زد. _تو هیچ وقت عاشق من نبودی...تو... نفس سنگینی کشید و بغضش رو همراه با عصبانیت قورت داد. _تو فقط عاشق عشق...