☯𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟖☯

437 34 101
                                    

_بشینید لطفا.

جنی با جدیت گفت و پرونده‌ی زیر دستش رو نگاه کرد.

ساعت 2 بعد از ظهر بود و جنی، دخترکش رو خوابونده بود تا به کارمند جدیدی که برای استخدام اومده بودن رسیدگی کنه.

از اون‌جایی که زمان استخدام کارمند‌هایی جدید رسیده بود، حجم زیادی از پرونده و درخواست داشت!

_بسیار خب. خودتون رو کامل معرفی کنید.

_جانگ یونگ‌سو هستم. توی یه شرکت به مدت 12 سال کار‌های مربوط به کامپیوتر انجام می‌دادم...

_دلیل این‌که دیگه اونجا کار نمی‌کنی چیه؟

_راستش رو بخواید با رئیس اون شرکت دعوام شد. حقوقم رو سر وقت نمی‌داد من هم استعفا دادم.

_چند سالتونه؟

_31.

_بسیار خب جناب آلفا. می‌تونم منظورتون از کار‌های مربوط به کامپیوتر رو بفهمم؟

_هرچیزی که مربوط به کامپیوتر باشه! رمز گذاری سایت‌های مهم و مخفی هلدینگ، هک کردن اطلاعات، باز کردن قفل و رمز سایت، رفع کردن مشکلات اتصال به سایت و سیستم و کار‌هایی مثل این‌ها که خیلی بیشتره.

جنی با شگفتی ابرویی بالا انداخت و سر تکون داد.

_خیلی خوبه. می‌دونید که هلدینگ کیم هر سال توی همین موقع آگهی‌های استخدام برای تمامی شاخه‌ها می‌زنه چون هر ساله به کارمند‌هایی جدیدی تو تمامی بخش ها نیاز پیدا می‌کنیم.

_بله خانم متوجه‌‌م...

_گفتی چند سال سابقه‌ی کار داری؟

_12. سابقه‌ی کارم رو توی برگه‌ی سوم پوشه گذاشتم. می‌تونید ببنید که هیچ خطایی مرتکب نشدم.

جنی برگه رو بیرون آورد و با دقت تمامی بندها رو خوند و با دیدن اینکه مرد مقابلش هیچ اشتباهی مرتکب نشده، لبخند زیبایی زد.

_جفت دارید؟

آلفا خجالت زده خندید و کمی جا به جا شد.

_ب...بله...بارداره...

_اوه مبارک باشه! خوشحال شدم...

_ممنونم خانم.

_بسیار خب. انتخاب شدی. می‌دونی 5 نفر قبل از تو که توی این کار تجربه داشتن اومدن و راستش اینطور که دلم می‌خواست جواب سوالاتم رو ندادن اما تو! من مطمئنم تو عالی هستی!

مرد خجالت زده خندید و سر تکون داد.

جنی با لبخند برگه‌ی قرارداد رو روی میز گذاشت و خودکار طلایی رنگ رو به دست مرد داد.

_این رو بخون و امضاش کن.

_اگه این رو امضا کنم استخدام می‌شم؟

☯𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀☯Where stories live. Discover now