با لبخند اشکهاش رو پاک کرد و پلیورش رو پایین کشید.
به کمک جفتش، بلند شد و بعد از پوشیدن نیم بوت های پاشنه بلندش، همراه با آلفا به طرف مبل مقابل میز رفتن و نشستن.
دکتر الفا بعد از گرفتن عکسهای سونوگرافی، به سمت میزش رفت و اونها رو به امگا داد.
موهای بلوندش رو پشت گوشش فرستاد و با لبخند به زوج مقابلش نگاه کرد.
_همونطور که گفتم، بخاطر اینکه پیوند حقیقی بینتونه جنین زودتر تشکیل شده!
_خب این خطرناک نیست؟
_نه آلفا اصلا. این چیز بدی نیست. برعکس کاملا خوبه...مارک دو طرفه باعث افزایش قدرت آلفا و امگا میشه و همین باعث شده روند بارداری سرعت پیدا کنه!
جنی اخمی کرد و چند بار پلک زد.
_منظورتون چیه؟
_چون پیوند حقیقی بینتونه، مدت بارداری هم کوتاه تر میشه درست مثل تشکیل جنین! یعنی مدت بارداریتون به جای 9 ماه، شش ماهه هستش و جنین به دلیل قدرتی که از هردوتون دریافت میکنه رشدش سریع تر میشه! اما این فقط توی دوران جنینیش اتفاق میوفته و بعد از به دنیا اومدنش، روند رشدش مثل بقیه خواهد بود.
_یعنی به جای 9 ماه، 6 ماه باردارم؟
_بله. این مارک دو طرفه خیلی به نفع فرزندتون خواهد بود! وقتی که جنین به دنیا بیاد، شماها اجازه دارید مارکش کنید و از هرگونه خطراتی که تهدیدش میکنه محافظتش کنید! حتی مارک کردنش باعث میشه هر موقع خودتون تبدیل به گرگ شدید، توله هم خود به خود بخاطر مارک تبدیل میشه و این یه چیز فوقالعادهست!
_یعنی...یعنی ما میتونیم تولهمون رو مارک کنیم؟
_بله. فقط جفتهایی که مارک دو طرفه دارن اجازهی همچین کاری رو دارن. مارک جنین باعث میشه تا 18 سالگیش که تبدیل به یه گرگ بالغ میشه در امان بمونه و همیشه رایحهای از شماها همراهشه و کسی نمیتونه اذیتش کنه. توی این دوره که تجاوز به بچههای کوچیک زیاد شده، این یه برگ برنده برای فرزندتون خواهد بود!
_این خیلی خوبه! گرگش چی؟ مشخص نیست گرگش چیه؟
_نه اما با آزمایشها و چیزهایی که دیدم و البته رایحهی ملایم و لطیفش، احتمال میدم توله امگا باشه. اما هنوز هیچی مشخص نیست!
جنی و تهیونگ با خوشحالی به هم نگاه کردن و دست هم رو فشار دادن.
_همین. پرونده هم پیشتون باشه. هفتهی دیگه میبینمتون.
_ممنونم خانم دکتر.
جنی با لبخند گفت و پالتوش رو پوشید و به همراه آلفا، از مطب خارج شد.
_تهیونگ نینی کوچولومون! اون یه امگاست!
_امگای شیرین خودمه!
YOU ARE READING
☯𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀☯
Fanfiction☯کامل شده☯ _دروغ گفتی که دوسم داری. دروغ گفتی که میخوای مارکت کنم...تمام حرفهات دروغ بود... به چشمهای متعجب جفتش نگاه کرد و لبخند غمگینی زد. _تو هیچ وقت عاشق من نبودی...تو... نفس سنگینی کشید و بغضش رو همراه با عصبانیت قورت داد. _تو فقط عاشق عشق...