Part 04

70 20 36
                                    

به محض وارد شدن به اتاق، سریع پشت میز نشست، گوشیش رو برداشت و گروه سه نفره رو باز کرد.

[کیونگسو: چانیول غذا پخت!!!!!!!!!]

[بیون هیونگ: خب چی شده مگه؟ مگه قبلا هم نمیپخت؟]

[کیونگسو: چرا ولی منظورم این نبود!]

[کیونگسو: وقتی اومدم خونه، کلی غذاهای رنگارنگ پخته بود! تازه حتی موزیک بنک هم با صدای بلند باز بود و داشت به اون آهنگای لوس گوش میداد!]

[نینی: آهان.]

[نینی: خب الان چیکار کنیم؟]

[نینی: بگم این پدیده رو توی کتاب گینس ثبت کنن؟]

[کیونگسو: چرا منظورمو نمیفهمییدددددددد؟؟؟؟؟؟TT]

[نینی: چون عین آدم توضیح نمیدی؟]

[کیونگسو: دارم میگم چانیول خیلی اوکی رفتار میکنه! این الان نباید مست کنه و شرشر اشک بریزه؟ یا حداقل یه مشتی چیزی به آینه‌ی دستشویی یا حموم بزنه و خوردشون کنه؟!]

[بیون هیونگ: اینایی که تو میگی مال دراماهای تلویزیونه.]

[بیون هیونگ: چانیول طبیعتا خوب نیست. فقط داره تظاهر میکنه که خوبه.]

[کیونگسو: خب اگه این مدلی رفتار کنه من چجوری بفهمم خوبه یا نه؟ چجوری بفهمم بهتر شده یا نه؟]

[نینی: سوال خوبی بود!]

[نینی: از روی رفتارش!]

[کیونگسو: ها؟]

[نینی: منظورم اینه که مثلا اگه یهویی تغییر مود داد یا کارایی که معمولا انجام نمیده رو انجام داد، بدون داره تظاهر میکنه]

[بیون هیونگ: آره. کسایی که اهل تظاهر نیستن، معمولا راحت دست‌شون رو میشه. همین که الان عین برق گرفته‌ها اومدی و داری گزارش میدی، یعنی فهمیدی که رفتار چانیول عادی نیست.]

[کیونگسو: اوه...]

[نینی: حالا نقشه‌ی عملیات بعدی چیه؟]

[کیونگسو: نظری ندارم..]

[بیون هیونگ: منم الان چیزی به ذهنم نمیرسه. خودت نقشه‌ای داری؟]

[نینی: نه ندارم]

[نینی: اگه چیزی به ذهنم برسه میگم]

[نینی: میرم گیم بزنم]

[نینی: بای گایز!]

[کیونگسو: شب بخیر بچه‌ها]

[بیون هیونگ: باشه.. شب بخیر]

صفحه‌ی چت رو بست و گوشیش رو کنار گذاشت. اگه چانیول میخواست تظاهر کنه و حال واقعیشو نشون نده، پس قرار بود یکم برایش سخت بشه و دقیقا ندونه باید چیکار کنه و چی بگه.

هوفی کشید و سمت نردبون تخت رفت تا بالا بره. یکی دوتا پله بالا رفته بود که ضربه‌ای به باسنش خورد و باعث شد سرش رو به عقب بچرخونه. دیدن چانیول و به یاد آوردن اینکه از زمین فاصله داره، کافی بودن تا تعادلش رو از دست بده و تقریبا بیفته اما قبل از اینکه وسط اتاق پخش بشه، چانیول گرفته بودش و داشت بهش میخندید.

Unread[ChanSoo, SeBaek]Where stories live. Discover now