Unread[ChanSoo, SeBaek]

Bambi

خب خب.. بالاخره Unread تموم شد.. خیلی خیلی خیلییی حس عجیبی داره..
هنوزم یادمه وقتی میخواستم چنلو راه بندازم و شروع به آپ کنم چقد مردد بودم و چقدر استرس داشتم و البته چقدر ذوق داشتم و دلم میخواست انجامش بدم.. خیلی میترسیدم که خوب پیش نره و بخوره تو ذوقم ولی خب در نهایت دلو زدم به دریا و شروع کردم و بر خلاف چیزی که تصور میکردم، اتفاقا خیلیم خوب پیش رفت حتی بهتر از تصوراتم.. هر هفته که پارت آپ میکردم برای خودم میگفتم که خببب تا هفته بعد ویوها به انقد میرسن و بعضی وقتا یهویی میدیدم که توی یکی دو روز اول به اون مقدار رسیده و واقعا در گنج خود نمیپوستیدم.. هر سری که میرفتم داخل واتپد و میدیدم نوتیفیکشن دارم، ازش اسکرین شات میگرفتم، برای دونه دونه کسایی که تو چنلم جوین میشدن یا توی واتپد فالوم میکردن کلی ذوق میکردم و جیغ جیغ راه مینداختم و خیلی چیزای دیگه...
ازتون ممنونم که توی این مدت همراهم بودین و باعث شدین نه تنها توی ذوقم زده نشه، بلکه بیشتر و بیشتر دلم بخواد بنویسم.. بارها گفتم و بازم میتونم بگم که "آپ کردن فیکشنم یکی از بهترین تصمیم‌هایی بود که گرفتم"

احساساتی بازی دیگه بس. درباره‌ی خود داستان.. میدونم که پر از عیب و نقص و ایراد بود.. هرگونه انتقاد و پیشنهادی رو میپذیرم و ازتون هم کلی کلی ممنون میشم که بهم کمک میکنین تا در آینده بهتر و بهتر بشم..
درباره‌ی افتر استوری هم اینو بگم که هنوز ننوشتمش ولی خب قراره بنویسم پس منتظرش باشین^^

مجددا ازتون ممنونم که این مدت همراهم بودین و با ووتا، کامنتا و ناشناساتون کلی کلی کلی بهم انرژی دادین و حمایت کردین و همینطور ممنونم که وقت‌تونو برای خوندن داستانم گذاشتین و دوستش داشتین..

امیدوارم هیچوقت حرفاتونو توی دلتون نگه ندارین، قبل از اینکه دیر بشه یا وضعیت بهم بریزه، بتونین حرفاتونو بزنین و اجازه بدین کسی که براتون عزیزه بدونه چه حسی دارین.. بعضی وقتا یه توضیح خیلی کوتاه میتونه جلوی خیلی اتفاقا رو بگیره.. و البته براتون دوستایی مثل اکیپ بکهیون و کیونگسو و جونگین آرزو میکنم که مهم نیست چی بشه، مهم نیست چقدر و چند وقت از همدیگه دور باشین، بازم تحت هر شرایطی پشت همدیگه باشین و بتونین جلوشون احمق‌ترین ورژن خودتون رو بدون هیچ نگرانی و ترسی بروز بدین..

لطفا منتظر وانشات‌ها و فیکشن‌های بعدیم باشین^^

دوستدار شما؛ بامبی