Part 07

73 18 33
                                    

چانیول: استراحت کن شب باید به جشن بریم.. قرار نیست اذیتت کنم کاری بهت ندارم پس نگران نباش و استراحت کن..

یونا: من.. نگران نیستم.. هر دومون برای این ازدواج دلایلی داریم.. پس برای رسیدن به خواسته‌هامون باید نقش یه زوج خوب رو بازی کنیم.. اینطور نیست؟

چانیول سرش رو تکون داد: درسته..

یونا: و اینکه.. بهرحال تو الان همسرمی.. پس اگه بخوای کاری کنی، جلوتو نمیگیرم.. رابطه داشتن‌مون یه چیز عادیه پس نیازی نیست بگی کاری بهم نداری.. میدونم که توام شرایط مشابه منو داری.. ازدواج کردی درحالی که شخص دیگه‌ای رو توی قلبت داری.. پس منم سعی نمیکنم اذیتت کنم.. میتونیم همدیگه رو درک کنیم.. هوم؟

چانیول یکی از ابروهاش رو بالا داد و با تعجب بهش نگاه کرد: من شخص دیگه‌ای رو توی قلبم دارم؟ اینو از کجا در آوردی دیگه؟

یونا: بیخیال چانیول من اونقدرام احمق نیستم.. فکر میکنی فهمیدن اینکه کیونگسو رو دوست داری خیلی سخته؟

با شنیدن اسم کیونگسو کمی اخم کرد: کیونگسو؟!

یونا: آره کیونگسو.. چانیول تو تقریبا تمام زمانی که باهم میگذروندیم داشتی درباره‌ی کیونگسو و کارایی که میکنه یا چیزایی که اون بهشون علاقه داره حرف میزدی.. کادوهایی که معمولا برام میخریدی قرمز بودن.. قرمز اصلا رنگ مورد علاقه‌ی من نیست از قرمز خوشم نمیاد ولی یادمه که یه بار گفتی کیونگسو قرمز دوست داره.. حتی امروز هم تمام وقت داشتی توی سالن دنبال کیونگسو...

چانیول: کافیه! اینا همه ش چرنده! کیونگسو فقط یه دوسته همین.. برات قرمز میخریدم چون قرمز عشقولانه‌س.. همین و بس!

از جاش بلند شد: این چرت و پرتا رو تموم کن و استراحت کن..

کتش رو از روی دسته‌ی مبل برداشت و با قدم‌های بلند از اتاق خارج شد. سمت اتاق کارش رفت و بعد از اینکه وارد اتاق شد، کتش رو روی صندلیش پرت کرد. گوشیش رو از توی جیبش بیرون آورد و روشنش کرد.

"حتی زنگ هم نزده"

وارد مخاطبینش شد و به کیونگسو زنگ زد.

-مشترک مورد نظر خاموش میباشد. لطفا بعدا تماس....

تماس رو قطع کرد و دوباره زنگ زد.

-مشترک مورد نظر خاموش....

دوباره تماس رو قطع کرد.

-چرا گوشیش خاموشه؟ اتفاقی افتاده؟

دوباره وارد مخاطبینش شد و بعد از پیدا کردن شماره‌ی بکهیون، آیکن تماس رو لمس کرد و گوشیش رو روی گوشش گذاشت.

بکهیون: بله؟

چانیول: سلام.. چانیولم

بکهیون: اوه! سلام.. شنیدم امروز ازدواج میکنی.. تبریک میگم..

Unread[ChanSoo, SeBaek]Where stories live. Discover now