Part 11

71 19 18
                                    

#دو هفته بعد#

پیرهن سفید رو تنش کرد و دکمه هاش رو بست. کت سرمه‌ای رنگ رو هم پوشید و جلوی آینه ایستاد. نگاهی به خودش انداخت: خوبه..

بعد از رضایت دادن راجع به ظاهرش، کیفش رو برداشت و از آپارتمانی که به تازگی خریده بود، بیرون اومد، در رو قفل کرد و از پله‌ها پایین رفت و با خارج شدن از ساختمون، صدای بوقی توجهش رو جلب کرد. سرش رو چرخوند و با دیدن ماشین جونگین، با تعجب سمتش رفت و سوار شد.

کیونگسو: اینجا چیکار میکنی؟

جونگین: علیک سلام آقای دو.. اومدم برسونم‌تون..

کیونگسو: مگه دوست پسرمی؟ این لوس بازیا چیه کیم جونگین؟

جونگین: دستم درد نکنه

کیونگسو خندید: اون که آره دستت درد نکنه.. لطفا وقتی رسیدیم بیدارم کن..

سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و چشماشو بست.

جونگین: حداقل کمربندتو ببند بعد بخواب وگرنه دوست پسرانه طور تر رفتار میکنم..

کیونگسو: بیخود میکنی

بدون باز کردن چشماش با صدای آرومی جواب داد و کمربندش رو بست. دوباره کیفش رو بغل کرد و با حرکت کردن جونگین، سعی کرد چرت کوتاهی بزنه اما ظاهرا نمیشد.

کیونگسو: جونگین؟

جونگین: بله؟

کیونگسو: تو میدونی چرا چانیول انقدر سیریش شده؟

جونگین: من از کجا بدونم؟

کیونگسو: از اونجایی که انگاری تو این مدت چشم منو دور دیده بودی حسابی باهاش جیجی باجی شدی..

جونگین: نشدم....

کیونگسو: شدی..

جونگین: نشدم هیونگ..

کیونگسو: باشه.. رسیدیم بیدارم کن..

جونگین: نخواب دیگه رسیدیم..

کیونگسو: به این زودی؟؟

چشماشو باز کرد و به بیرون نگاه کرد. با ساختمون بزرگ شرکت چانیول تو دیدشون بود، هوفی کشید و صاف نشست. خودش رو توی آینه‌ی ماشین چک کرد و بعد از اینکه جونگین ماشین رو نگه داشت، کمربندش رو باز کرد: مرسی نینی.. ولی از فردا دیگه نیا..

جونگین: معلومه که نمیام! امروز چون اولین روز بود اومدم باهات.. وگرنه عمرا این ساعت از خواب نازم بزنم بیام دنبال تو..

کیونگسو: خیلی ممنونم..

جونگین: خواهش میکنم

کیونگسو: بچه پررو.. بعدن میبینمت.. فعلا..

جونگین: فعلا هیونگ

از ماشین پیاده شد و در رو بست. با سر به جونگین اشاره کرد که بره و خودش هم سمت ساختمون شرکت حرکت کرد. وارد شد و سمت عبور کارکن ها رفت، کارت کارمندیش رو به قسمت مشخص شده نزدیک کرد و در شیشه‌ای رو به روش باز شد. نفسش رو به بیرون فوت کرد و جلوتر رفت و همراه بقیه‌ی افرادی که اونجا بودن، منتظر آسانسور ایستاد.

Unread[ChanSoo, SeBaek]Where stories live. Discover now