[کجایی کیونگ؟]
[رسیدی؟ چرا نمیبینمت؟]
[بهت زنگ زدم ولی گوشیت خاموش بود وقتی پیاممو دیدی بهم زنگ بزن]
[کجایی دو کیونگسو؟!!]
[کم کم دیگه دارم نگرانت میشم]
[کیونگ باید صحبت کنیم لطفا هر وقت پیاممو دیدی جواب بده]
[بکهیون میگه رفتی]
[شوخی میکنه مگه نه؟]
[همین الان جوابمو بده کیونگ! ]
[انگاری واقعا رفتی]
[ولی ما حتی یه خداحافظی درست حسابی هم نداشتیم دو کیونگسو]
[هی.. یه هفته گذشته.. ]
[قرار نیست هیچوقت پیامامو بخونی؟]
...
[راستش هنوزم باورم نمیشد که به همین راحتی رفته باشی ولی امروز بهم خبر دادن که بکهیون و جونگین راست میگفتن]
[واقعا به همین راحتی رفتی]
[فکر کنم خیلی نمونده درست تموم بشه]
[بعدش برمیگردی مگه نه؟]
[به هرحال من که منتظرتم]
[برات آرزوی موفقیت میکنم]
...
[دلم میخواد برات اسم مستعار بزارم]
[همه کیونگسو صدات میکنن خوشم نمیاد! ]
[کیونگ یا سوی خالی چطوره؟ حس میکنم اینو هم خیلیا استفاده میکنن]
[کیونگک؟ کیونگسویی؟]
[کاش خودت هم بودی و نظر میدادی]
[نظرت راجع به بیبی چیه؟ حس میکنم وقتی بهت بگم بیبی یه نگاه معنادار نسیبم میشه! ]
[سویی؟ کیونگی؟]
[کیونگی رو پسندیدم خیلی سوییته عین خودته]
[اگه بقیه بهت بگن کیونگی مجبورشون میکنم یه چیز دیگه صدات کنن! از این به بعد اسمت شد کیونگی! ]
[فقط کیونگی منی]
[فقط من! ]
...
[خیلی خستم کیونگی.. امروز خیلی کار داشتم.. واقعا عذاب آور بود.. ]
[میرم دوش بگیرم و بخوابم.. ساعت میگه الان اونجا صبحه پس فایتینگ کیونگی! ]
...
[هممم.. بزار ببینم.. یه هفته و دو روز دیگه میشه سه سال.. سه ساله که نیستی.. ]
[شنیدم مترجم یه انتشاراتی شدی.. باید صبر کنم یکم سابقه کار دار بشی بعد نقشمو عملی کنم! ]
[باید برگردونمت به جایی که باید باشی! ]
[دلم برات تنگ شده دو کیونگی... ]
BẠN ĐANG ĐỌC
Unread[ChanSoo, SeBaek]
Fanfiction[تکمیل شده] کیونگسو به همخونهی خودش یعنی چانیولی که با شخص دیگهای توی رابطهس، علاقه داره و وقتی اون رابطه بهم میخوره، کیونگسو همراه با بکهیون و سهون نقشه میچینن تا......... کاپلها: چانسو، سهبک ژانر: رمنس، اسمات، زندگی روزمره کانال آپ: چانسو سیتی...