Part 23

39 7 0
                                    

[کجایی کیونگ؟]

[رسیدی؟ چرا نمیبینمت؟]

[بهت زنگ زدم ولی گوشیت خاموش بود وقتی پیاممو دیدی بهم زنگ بزن]

[کجایی دو کیونگسو؟!!]

[کم کم دیگه دارم نگرانت میشم]

[کیونگ باید صحبت کنیم لطفا هر وقت پیاممو دیدی جواب بده]

[بکهیون میگه رفتی]

[شوخی میکنه مگه نه؟]

[همین الان جوابمو بده کیونگ! ]

[انگاری واقعا رفتی]

[ولی ما حتی یه خداحافظی درست حسابی هم نداشتیم دو کیونگسو]

[هی.. یه هفته گذشته.. ]

[قرار نیست هیچوقت پیامامو بخونی؟]

...

[راستش هنوزم باورم نمیشد که به همین راحتی رفته باشی ولی امروز بهم خبر دادن که بکهیون و جونگین راست میگفتن]

[واقعا به همین راحتی رفتی]

[فکر کنم خیلی نمونده درست تموم بشه]

[بعدش برمیگردی مگه نه؟]

[به هرحال من که منتظرتم]

[برات آرزوی موفقیت میکنم]

...

[دلم میخواد برات اسم مستعار بزارم]

[همه کیونگسو صدات میکنن خوشم نمیاد! ]

[کیونگ یا سوی خالی چطوره؟ حس میکنم اینو هم خیلیا استفاده میکنن]

[کیونگک؟ کیونگسویی؟]

[کاش خودت هم بودی و نظر میدادی]

[نظرت راجع به بیبی چیه؟ حس میکنم وقتی بهت بگم بیبی یه نگاه معنادار نسیبم میشه! ]

[سویی؟ کیونگی؟]

[کیونگی رو پسندیدم خیلی سوییته عین خودته]

[اگه بقیه بهت بگن کیونگی مجبورشون میکنم یه چیز دیگه صدات کنن! از این به بعد اسمت شد کیونگی! ]

[فقط کیونگی منی]

[فقط من! ]

...

[خیلی خستم کیونگی.. امروز خیلی کار داشتم.. واقعا عذاب آور بود.. ]

[میرم دوش بگیرم و بخوابم.. ساعت میگه الان اونجا صبحه پس فایتینگ کیونگی! ]

...

[هممم.. بزار ببینم.. یه هفته و دو روز دیگه میشه سه سال.. سه ساله که نیستی.. ]

[شنیدم مترجم یه انتشاراتی شدی.. باید صبر کنم یکم سابقه کار دار بشی بعد نقشمو عملی کنم! ]

[باید برگردونمت به جایی که باید باشی! ]

[دلم برات تنگ شده دو کیونگی... ]

Unread[ChanSoo, SeBaek]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ