chapter 2

131 38 0
                                        

مرد مسافر سرش رو به سرعت بالا آورد و مردمک‌های قهوه‌ایش در سرتاسر پارک تا جایی که در معرض دیدش بود، چرخوند تا منبع اون عطر رو پیدا کنه.

گشت و گشت و ناگهان اون رو پیدا کرد.
منشأ بوی پرتقال همونجا ایستاده و با تعجب، چشم‌های گرد سیاه‌رنگش رو به بیچارگیِ مسافر دوخته بود.

موهای تیره رنگش کمی بلندتر و سرکش‌تر از حد معمول به نظر می‌رسیدن، کت قهوه‌ایِ تیره‌ای بدن ورزیده‌ش رو قاب گرفته بود و دست بندهای چوبی و هنری متعددی دو مچش دیده می‌شدن.

غریبه پوست لب پایینش رو می‌جویید و دوربین حرفه‌ای سیاهی که جسم رنگیِ بامزه‌ای ازش آویزون بود، داخل دست راستش قرار داشت.

مرد غریبه‌ی دوربین به دست که حامل رایحه‌ی پرتقال و نوت‌های شیرین بعدش بود، با دیدن مردمک‌هایِ لرزانِ قهوه‌ای رنگ تهیونگ، دو قدم به سمت پیانیست برداشت و محترمانه چیزی رو به انگلیسی زمزمه کرد.

آه عمیق و سوزانی راهش رو از اعماق قبرستان سینه‌ی مرد شرقی پیدا کرد و به گوش غریبه رسید. چه کار می‌کرد؟

نوازنده سری تکون داد و بعد با زبان بی‌زبانی بهش فهموند که چیزی از حرف‌هاش رو متوجه نشده، چون به هیچ‌وجه انگلیسی بلد نیست!

غریبه‌ی سرکش با صبوری تمام حرف‌های مسافر رو گوش داد و بعد با چشم‌هایی که برق می‌زدن، با ساده‌ترین کلمات ممکن که هر کسی متوجه‌ی معنیش می‌شد، پرسید:

_اهل کجایی؟

تهیونگ که کلمات رو متوجه شده بود، لبخند زیبایی روی لب‌هاش نشوند و گفت:

_کره‌ی جنوبی.

با شنیدن کشور مبدأِ پیانیست، گل از گل مرد غریبه‌ی دوربین به دست شکفت. طوری با هیجان کف دست‌هاش رو بهم کوبید که نزدیک بود دوربین ارزشمندش از دستش رها بشه.

غریبه‌ی پرتقالی به سرعت بدون هیچ دعوتی کنار مسافر آسیایی تبار روی نیمکت جا خوش کرد؛ اما این تنها چیز تعجب آور امروز نبود!
مرد دهن باز کرد و گفت:

_چطوری کارت به اینجا کشید هم‌وطن؟

دهن تهیونگ باز موند. نمی‌دونست به شانس بدش لعنت بفرسته که تمام وسایلش رو گم کرده بود، یا اینکه از پیدا شدن کسی که حرف‌هاش رو می‌فهمید خدا رو شکر کنه.

مرد شرقی که به شدت خوشحال شده بود، مردمک‌های لرزانش رو به سوسوی ستاره‌های چشمک‌زنِ داخل چشم‌های مرد عکاس دوخت.

_خداروشکر که کسی اینجاست که زبون کره‌ای بفهمه. واقعا مضطرب شده بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم.

_از چهره‌ت مشخصه که استرس داری... آروم باش.

لبخند زد. عمیق، زیبا و خرگوشی...

Orange Tea | TaekookHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin