Part1| جفتِ از پیش تعیین شده؟

624 61 9
                                    

"شاهزاده ... شاهزاده ... وقت بیدار شدنه!"

با صدایی زیر گوشِش، لحاف رو محکم تر روی خودش کشید و چشم هاش رو کمی جمع کرد .

"شاهزاده .. اعلیحضرت دستور دادند که فورا در محضر ایشون برای خوش آمد گویی به مهمانان حضور پیدا کنید"

با کشیدن شدن لحاف و پیچیدن دوباره، صدای زنی زیر گوشش، پاهاش رو برای نشون داد اعتراضش کمی ب تخت کوبید و لحاف رو با عصبانیت کنار زد .
روی تخت نشست و دست هاش رو بالا آورد و کمی چشم هاش رو ماساژ داده و کثیفی دور چشم هاش رو با انگشت هاش پاک کرد و بلاخره چشم هاش رو باز کرد .

"شاهزاده .. اعلیحضرت منتظرتون هستند "

نگاهی ب منبع صدا انداخت و با دیدن زن مسن بتا، در لباس خدمتکار دست هاش رو توی موهاش کشید و برای چند ثانیه موهاش رو بالا نگه داشت .

"چخبره انقد زیر گوش من ویز ویز میکنی ؟"

خدمتکار با شنیدن حرف شاهزاده جا خورد و یک قدم عقب تر رفت .

" تا کمی دیگه سلاطین پَک ها ، ب قصر می‌رسند. پادشاه دستور دادند که برای خوشامد گویی به میهمانان فورا حاظر، و در کنارشون حضور پیدا کنید"

اعضای سلطنتی پَک های کیم، جئون، پارک و مین به مناسبت اتحادشون قرار بود دور هم جشن بگیرند .

درست بود ! صحبت های دیشبش با‌پدرش رو یادش بود .
فلش بک_

"حالا که همه دور هم هستیم میخاستم از چیزی مطلعتون کنم"

تهیونگ، با شنیدن صدای پدرش سرش رو بلند کرد و همینطور که لقمه داخل دهنش رو می‌جوید نگاهش رو به خانواده اش داد.

با نگاهی که به مادرش انداخت ، متوجه شد که مادرش از همه چیز باخبر بود .
عوح ... معلومه که باخبر بود، اون زن همیشه از همه چیز با خبر بود !
کیم سلین، اون زن با نگاه کردن به چشم آدم ها میتونست ب راحتی متوجه اونا بشه خصوصیتی که اگر تهیونگ کمی از اون رو از مادرش ب ارث برده بود شاید آنقدر گول آدما هارو نمی‌خورد !
اعتماد بنفس و قدرت تمام رو میشد ب راحتی از توی تک تک سلول های بدنش حس کرد و همچین ...زیبایی بی حد و نصابش .. شاید پسر کوچولوی امگاش قدرت رو از مادرش ب ارث نبرده بود اما زیباییش رو چرا !
انگار الهه ماه تک تک اجزای صورت اون مادر و پسر رو بوسیده باشه .

"ته .. ته .. حواست کجاست ؟؟"
با صدای برادرش سریع ب خودش اومد و سرش رو سمت اون برگردوند .

نگاهی ب برادر بزرگش انداخت .
برعکس اون، برادرش بیشتر شبیه پدرش بود، بلاخره هرچی هم که باشه نامجون آلفا بود، یه آلفای خون خالص و بهترین رزمنده پدرش.
اون پسر از بچگی با شمشیر و مبارزه بزرگ شده بود و جا پای پدرش گذاشته بود .
تهیونگ تنها نامجون رو لایق جایگاه پدرش بعد از مرگش میدونست.

𝐏𝐫𝐨𝐭𝐞𝐜𝐭𝐨𝐫 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐨𝐧 | KookvWhere stories live. Discover now