سهماه و دوازده روز بعد: ساعت 00:00
در اتاقش با شدت باز شد و یه زلزلهی وحشتناک اتاقش رو لرزوند. با چشمهای گشاد شده، کتابش رو به سینهش چسبونده بود و با بهت به زلزلهای که شباهت شدید به برادرش داشت خیره مونده بود.
لبهاش چندباری باز و بسته شدن اما شوک باعث شده بود صداش خفه بشه:
-لوهان هیونگ! الان دقیقا سهماه و دوازده روز گذشته... چیزی به ذهنت رسید؟ میتونی یجوری بهش بفهمونی باید ذهنش رو پاک کنه؟ هوم؟ آره؟
لوهان همچنان فقط میتونست پلک بزنه... هضم حرفهای چانیول براش شبیه به مسائل اشعههای فیزیکی شده بود که اون هیچوقت چیزی ازشون سر در نمیاورد...
بالاخره بعد از حدود یک دقیقه، تونست شرایط رو تحلیل کنه و چهرهش از بهتزده به پوکرفیس تغییر حالت بده:
+پارک چانیول... بهتره همین الان از جلوی چشمام گم شی... وگرنه تیتر اخبار فردا مسلما "مغز نابغهی روانشناسی کشور به دست برادر بزرگترش متلاشی شد" خواهد بود.
با تموم شدن حرفش، با آرامشی ساختگی به برادرش که با قدمهای آروم از اتاقش خارج میشد، نگاه کرد.
وقتی مطمئن شد چانیول به اندازهی کافی از اتاقش دور شده، گوشیش رو برداشت و پیامی به شخص مورد نظرش فرستاد:
+انجامش بده!
لبخندی زد و با باز کردن کتابش، مطالعهش رو_ که با ورود وحشیانهی چانیول متوقف شده بود_ ادامه داد.
اگه همهچی خوب پیش میرفت برادرش قرار بود به زودی از زندگیش بیشتر از قبل لذت ببره... و لوهان این ایده رو جدا دوست داشت.
با لرزیدن گوشیش، حواسش به نوتیف جدید پیام جلب شد:
"چشم لو هیونگ!"
نیشخندی به پیام زد و گوشیش رو روی پاتختی گذاشت. میدونست که چانیول میدونه برادر بزرگترش قرار نیست پشتش رو خالی کنه و حالا با آرامش خوابیده.
هرچند... قرار بود خیلی طول بکشه تا برادرش به چیزی که میخواد برسه... اون پارک چانیول رو از خودش بهتر میشناخت!
**************آخر پارت بعد حرف دارم!
YOU ARE READING
anything you need!
Fanfictionfiction's name: anything you need genres: delusional, smut, comedy, romance couples: chanbaek/Baekyeol, secret description: ''تا حالا درگیر یه رؤیای طولانی شدین؟ رؤیایی که وقت و بیوقت سراغتون بیاد و هیچ راه فراری ازش نداشته باشین؟ ولی وقتی ترسناک...