phase2.chapter3

22 9 14
                                    

هفته‌ی پیش که فیک رو برگردوندم دوتا پارت هم آپ کردم... اگه نخوندین بخونین
************************
قرارداد داخل دستش رو روی صندلی شاگرد انداخت و از اون محله، به سمت خونه‌ی خودش راه افتاد.

قبل از اینکه دستش زنگ رو لمس کنه، درب باز شد و یک‌عدد لوهان شاکی و دست‌به‌سینه، جلوی روش ظاهر شد.

نامحسوس بزاقش رو قورت داد و لبخند کج و کوله‌ای زد. برادر دوقلوش تنها کسی بود که چانیول هیچوقت توانایی گول زدنش رو تو خودش نداشت!

لوهان لبخند شیرینی زد و با کج کردن سرش، جمله‌ش رو سؤالی شروع کرد:

-یه سؤال بپرسم؟

چانیول نفس عمیقی کشید و سعی کرد آروم باشه:

+بپرس لوهان‌هیونگ!

خوب... درسته که لوهان و چانیول دوقلو محسوب میشدن، اما مسلما چان این ریسک رو نمیکرد که با وجود فاصله سنی پنج دقیقه‌ایشون لوهان رو به اسم صدا کنه!

لبخند لوهان جاش رو به اخم غلیظی داد و ثانیه‌ی بعد، صدای داد چانیول به‌خاطر درد گوشش بلند شد:

-تو کی قراره آدم شی؟ ها؟ قرار بود من پیانو یاد بگیرم، تو گیتار و بعدش به همدیگه یاد بدیم... من به قولم عمل کردم اونوقت توی دیوث هردفعه من رو میپیچونی!!!

صدای لوهان دقیقا شبیه غرش شیر شده بود. هیچ ربطی نمیشد بین صدای وحشتناکش با چهره‌ی آهویی مهربونش پیدا کرد:

+غلط کردم لو هیونگ... برات توضیح میدم خوب؟ قول میدم... فقط ول کن گوشم رو!

بالاخره گوشش از فشار دست لوهان آزاد شد. لوهان دست به‌سینه با نگاه منتظر بهش زل زد. چانیول نگاهش رو دور خونه چرخوند و سعی کرد کمترین ارتباط چشمی رو با برادرش برقرار کنه:

+عامممممممم... خوب... فکر کنم که... رو یکی کراش زدم.

نگاه لوهان حالا مشتاق‌تر به‌نظر میرسید و نیشخند کوچیکی هم روی لبش دیده میشد:

-خوب... اسم این پسری که مورد توجه نخبه‌مون قرار گرفته چی هست؟

چانیول با یادآوری پسر دبیرستانی شلخته‌ش، لبخندی زد و بی‌حواس لب زد:

+اسمش بیون بکهیون...

با یادآوری چیزی بلافاصله چشم‌هاش گرد شد و نفسش تقریبا برید:

+ولی من هیچوقت بهت نگفته بودم از پسرا خوشم میاد هیونگ! تو از کجا...؟

لوهان، پس‌گردنی‌ای نثار برادرش کرد و سری به تأسف تکون داد:

-چون من برادرتم احمق! هرچقدر هم که نابغه‌ باشی بازم قرار نیست بتونی به من یکی دروغ بگی یا چیزی رو ازم قایم کنی! از بچگی تنها کسی که همیشه بهش پناه میاوردی من بودم! مامان و بابا که کلا نبودن...

چانیول لبخندی زد و با گرفتن دست لو، اون رو سمت کاناپه برد. روی مبل نشوندش و خودش رو تو بغل برادر بزرگترش مچاله کرد...

اینم یکی دیگه از دلایلی بود که هیچوقت پسوند "هیونگ" ته اسم لوهان رو نمینداخت...
*************
سلام... برین پارت بعد.

anything you need! Kde žijí příběhy. Začni objevovat