_میخوایی لمست کنم؟
یکی از دستهاش رو از فرمون جدا کرد و انگشتهای جونگکوک رو که در حال ور رفتن
با کمربندش بود چنگ زد.
_به من نگاه کن.
نگاه خمار از مستی پسر بالا اومد و روی مردمک های عصبی تهیونگ قفل شد وقتی
لبخند کمرنگی زد و سرش رو جلوتر برد.
_حسش میکنی؟
متوجه سوال امگا نشد و منتظر موند تا واکنشش رو ببینه .
جونگکوک تنش رو جابه جا کرد و پاهاش رو کاملا بالا آورد و روی صندلی ماشین به سمت تهیونگ و روی زانوهاش نشست و دوباره به طرفش خم شد در همین حین آلفا با دیدن اولین فرعی خلوت
فرمون رو چرخوند و ماشین رو نگه داشت.
_توام ح-حسش میکنی؟
_چیو؟
_خواستن منو این عجیبه اما تمام تنم تورو میخواد
نفسش رو بیرون فرستاد و خواست حرفی بزنه اما این جونگکوک بود که یقه کتش رو چنگ زد و ثانیه بعد لبهای نرم و خیسش روی لبهای
آلفا فرود اومد.
توی مستی واقعا بی پروا میشد. چطور میخواست جلوی این پسر رو بگیره؟ مک محکمی به لب پایینش زد و دستش رو پشت کمر امگا رسوند و به خودش نزدیکترش کرد.جونگکوک سرش رو کج کرد و اجازه داد جای لبهایی که روی هم میلغزیدن عوض بشه و اینبار آلفا با دندونهاش به جون لب بالاییش بیوفته چشمهای امگا بسته بودن و تهیونگ نهایت لذت رو از دیدن رام شدن پسر بین
دستهاش میبرد.
_عممم..
جونگکوک با اشتیاق توی بوسه عمیق و خیسی که خودش شروعش کرده بود همراهی میکرد و دروغ نمیگفت اگه از سلطه گری مرد روی
لبهاش غرق لذت شده بود.
دست تهیونگ دور بدنش محکم شد و جسم امگا رو کامل رو خودش کشید تا جایی که جونگکوک پاهاش رو از هم فاصله داد دو طرف لگن آلفا رویصندلی ماشین گذاشت. با حس کمبود اکسیژن سرش رو عقب کشید و به چشمهای وحشی تهیونگ که هنوز روی لبهای خیسش زوم بود نگاه کرد
آروم لبش رو گزید و پایین تنه اش رو روی
عضو آلفا فشرد.
_عاح..
تهیونگ از فشاری که باسن امگا به عضوش آورد سرش رو به عقب فرستاد و چشمهاش رو بست. دستهای جونگکوک روی سینه مرد به رقص در اومد .
و نوازش وار شروع به باز کردن دکمه های پیراهن سفیدش از زیر کت مشکیش کرد_م من فکر کنم رفتم توی هیت
به هیتش خیلی نزدیک بود و نمیدونست داغی شدید بدنش و درد پایین تنش به خاطر زود تر رسیدن دروه هیتشه یا مستیش اما هر چیزی که بود نمیتونست خودش رو کنترل کنه
YOU ARE READING
Run
Fanfictionخلاصه : جئون جونگکوک حتی فکرش رو هم نمیکرد مجبور بشه به خاطر رو کردن گندکاریهای پدرش، تن به ازدواج با کیم تهیونگ، آلفای کوچک خانواده کیم بده. پس تصمیم گرفت بعد از جمعکردن مدرکهای لازم، از اون وصلت فرار کنه و مطمئناً اجازه نمیداد احساسی شکل بگ...