از خانم کیم تشکر کرد و با تعظیم کوتاهی منتظر شد تا وقتی که جسم زن از دیدش محو شد و
توی اتاقش آخر راهرو رفت.
ماگ شیری که به دستش داده بود رو بالا آورد و کمی ازش خورد همون طور که راهش رو به سمت اتاق تهیونگ طی میکرد
به جز نگهبانها دیگه کسی توی عمارت بیدار نبود. خدمه های نیمه وقت کارشون تموم شده بود و خدمه های تمام وقت به قسمت سکونت
خودشون رفته بودن.
خانم کیم هم همین یک دقیقه پیش یه لیوان شیر گرم براش آورد و بهش شب بخیر گفت پس اون هم می رفت که بخوابه
سوکجین توی عمارت زندگی نمی کرد و با بچه ها و خانومش خونه جدا داشتن ولی بیشتر اوقات رو اونجا بودن این رو از خود خانم کیم شنیده بود.
نامجون هم همون سر شب با برداشتن کتابش بهشون شب بخیر گفت و توی اتاقش رفت و از اون موقع جونگکوک دیگه اون مرد رو ندید
میخواست هر چه زودتر به اتاق کار آقای کیم بره تا بتونه اونجارو بگرده اما هنوز تهیونگ خونه نیومده بود و امگا ترس لو رفتنش رو داشت. اصلا دلش نمیخواست اون آلفا در حین این کار مچش رو بگیره !
در اتاق تهیونگ رو باز کرد و واردش شد. بوی تنش همه جای اتاق رو گرفته بود و این امگا رو اذیت میکرد چون کنترل کردن
خودش عجیب در برابر اون رایحه سخت بود.
روی تخت نشست و ماگ شیرش رو روی
میز کنارش گذاشت.
یعنی باید به اون مرد پیام میداد؟ هرگز جونگکوک دیگه به اون آلفای از خود راضی پیام نمی داد
KAMU SEDANG MEMBACA
Run
Fiksi Penggemarخلاصه : جئون جونگکوک حتی فکرش رو هم نمیکرد مجبور بشه به خاطر رو کردن گندکاریهای پدرش، تن به ازدواج با کیم تهیونگ، آلفای کوچک خانواده کیم بده. پس تصمیم گرفت بعد از جمعکردن مدرکهای لازم، از اون وصلت فرار کنه و مطمئناً اجازه نمیداد احساسی شکل بگ...