بعد از مرتب کردن خودشون و بیرون اومدن از دستشویی تهیونگ آب سرد به صورتش زده بود تا بتونه خوی بیدار شده ی آلفاییش رو کنترل کنه و از سرویس بیرون رفته بودن
با بهونه کردن معده درد تهیونگ با حساب کردن غذاشون از رستوران بیرون زده بودن و آلفا ماشین خودش رو توی پارکینگ رستوران گذاشت تا بعداً به سراغش بیاد و با ماشین جونگ کوک آگوست رو به خونه ش رسوندن و در حال حاضر توی مسیر خونه بودن
امگا موبایلش رو توی جیبش گذاشت و با پایین کشیدن شیشه ی پنجره ی ماشین نفس عمیقی کشید. بوی تحریک کننده ی آلفاش از خودبی خودش میکرد و بدنش رو به سمت گرما سوق میداد؛ پس سعی کرد تا رسیدن به خونه با نفسهای عمیقی از هوای آزاد جسم بی جنبه ش رو آروم کنه.
سرعت ماشین به حدی بالا بود که انگار بعد از مدت ها تشنگی به سمت چشمه ی آبرانندگی می کرد. تهیونگ بی قرار بود برای شنیدن ناله های خواستنی امگاش
با متوقف شدن لاستیکهای ماشین نگاه سوالیش رو به آلفا داد و آروم زمزمه کرد
_چرا وایستادی؟
_پیاده شو...
_این جا که...
_می ریم آپارتمان خودم پیاده شو جونگ کوک قبل از این که همین جا بهت حمله کنم.
انقدر آروم و مطیع رفتار کردن ازش بعید بود و باعث تعجب خودش هم میشد؛ اما انگار در برابر فرمونهای توی رات آلفاش نمیتونست
سرکشی کنه.
لب پایینش رو گزید و از ماشین پایین رفت. نگاهی به ساختمون بلند روبه روش انداخت و با صدای بسته شدن در راننده متوجه ی پیاده شدن تهیونگ شد.
بدون این که نگاهی بهش بندازه شروع کرد به راه رفتن و وارد در ورودی آپارتمان شد؛ اما قبل از این که به سمت آسانسور بره ناگهانی زیر پاهاش خالی شد و غیرارادی هینی کشید.
آلفا دستش رو زیر رونهای تو پر جونگ کوک برد و دست دیگش رو دور شونه هاش پیچید و
روی دست هاش بلندش کرد.
_هی... چه کاری میکنی؟
_هیششش
به سمت آسانسور قدم تند کرد و همین طور که بعد از وارد شدنش با آرنج دکمه ی طبقه ی چهار رو فشار میداد بی طاقت لبهاش رو روی
لبهای نیمه باز جونگ کوک کوبید.
با ولع میبوسیدش و به حرکات ناشیانه ی
لبهای امگاش لبخند میزد. لبخندی که بین بوسه های خشن و بی ملاحظه ش گم میشد و جاش رو به ناله های ریز جونگ کوک میداد در حالی که امگا با لذت دست هاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و از صدای لزج بوسه شون
اوم کشدارش توی دهن آلفا خفه شد.
با صدای دینگ آسانسور و ثانیه ی بعد بازشدن در کشویی روبه روش لحظه ای سرش رو عقب کشید و با نگاه کردن به جلوی پاش، قدم هاش رو به سمت واحد خودش برداشت در حالی که پسرش
YOU ARE READING
Run
Fanfictionخلاصه : جئون جونگکوک حتی فکرش رو هم نمیکرد مجبور بشه به خاطر رو کردن گندکاریهای پدرش، تن به ازدواج با کیم تهیونگ، آلفای کوچک خانواده کیم بده. پس تصمیم گرفت بعد از جمعکردن مدرکهای لازم، از اون وصلت فرار کنه و مطمئناً اجازه نمیداد احساسی شکل بگ...