Part 12

1.2K 153 3
                                    

بعد از مرتب کردن خودشون و بیرون اومدن از دستشویی تهیونگ آب سرد به صورتش زده بود تا بتونه خوی بیدار شده ی آلفاییش رو کنترل کنه و از سرویس بیرون رفته بودن

با بهونه کردن معده درد تهیونگ با حساب کردن غذاشون از رستوران بیرون زده بودن و آلفا ماشین خودش رو توی پارکینگ رستوران گذاشت تا بعداً به سراغش بیاد و با ماشین جونگ کوک آگوست رو به خونه ش رسوندن و در حال حاضر توی مسیر خونه بودن

امگا موبایلش رو توی جیبش گذاشت و با پایین کشیدن شیشه ی پنجره ی ماشین نفس عمیقی کشید. بوی تحریک کننده ی آلفاش از خودبی خودش میکرد و بدنش رو به سمت گرما سوق میداد؛ پس سعی کرد تا رسیدن به خونه با نفسهای عمیقی از هوای آزاد جسم بی جنبه ش رو آروم کنه.
سرعت ماشین به حدی بالا بود که انگار بعد از مدت ها تشنگی به سمت چشمه ی آب

رانندگی می کرد. تهیونگ بی قرار بود برای شنیدن ناله های خواستنی امگاش

با متوقف شدن لاستیکهای ماشین نگاه سوالیش رو به آلفا داد و آروم زمزمه کرد

_چرا وایستادی؟

_پیاده شو...

_این جا که...

_می ریم آپارتمان خودم پیاده شو جونگ کوک قبل از این که همین جا بهت حمله کنم.

انقدر آروم و مطیع رفتار کردن ازش بعید بود و باعث تعجب خودش هم میشد؛ اما انگار در برابر فرمونهای توی رات آلفاش نمیتونست

سرکشی کنه.

لب پایینش رو گزید و از ماشین پایین رفت. نگاهی به ساختمون بلند روبه روش انداخت و با صدای بسته شدن در راننده متوجه ی پیاده شدن تهیونگ شد.

بدون این که نگاهی بهش بندازه شروع کرد به راه رفتن و وارد در ورودی آپارتمان شد؛ اما قبل از این که به سمت آسانسور بره ناگهانی زیر پاهاش خالی شد و غیرارادی هینی کشید.

آلفا دستش رو زیر رونهای تو پر جونگ کوک برد و دست دیگش رو دور شونه هاش پیچید و

روی دست هاش بلندش کرد.

_هی... چه کاری میکنی؟

_هیششش

به سمت آسانسور قدم تند کرد و همین طور که بعد از وارد شدنش با آرنج دکمه ی طبقه ی چهار رو فشار میداد بی طاقت لبهاش رو روی

لبهای نیمه باز جونگ کوک کوبید.

با ولع میبوسیدش و به حرکات ناشیانه ی

لبهای امگاش لبخند میزد. لبخندی که بین بوسه های خشن و بی ملاحظه ش گم میشد و جاش رو به ناله های ریز جونگ کوک میداد در حالی که امگا با لذت دست هاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و از صدای لزج بوسه شون

اوم کشدارش توی دهن آلفا خفه شد.
با صدای دینگ آسانسور و ثانیه ی بعد بازشدن در کشویی روبه روش لحظه ای سرش رو عقب کشید و با نگاه کردن به جلوی پاش، قدم هاش رو به سمت واحد خودش برداشت در حالی که پسرش

RunDonde viven las historias. Descúbrelo ahora