chapter 13🍪

231 51 145
                                    

_در مورد تو؟خب بزار خوب ببینمت.

چند ثانیه مکث میکنه و مشغول بررسی سر تا پای من میشه:حداکثر ۳۰ سالته. تو یه خانواده کم جمعیت به دنیا اومدی و بچه بزرگه ای. یه
دانشگاه عالی فارغ التحصیل شدی و کل زندگیت مشغول خرخونی بودی!
شغلت دولتی نیست چون به خاطرش تا الان بیرون بودی و ظاهرا خیلی ام وظیفه شناسی. کم حرفی ولی شنونده ی خوبی هستی. به خاطر سلیقه خاص ات تو انتخاب شام سَبُکت به نظرم، وسواسی و به سر و وضعت خیلی اهمیت میدی...
هنوز نتونستی فرد ایده التو پیدا کنی چون دستت حلقه نیست ولی شاید یکی تو زندگیت
باشه که این دستبند دستته!

نیشخندی میزنم و با تعجب ابروهام رو بالا میندازم: تبریک میگم تو توی این کار خیلی بهتر از منی!

_درست بود؟

_تقریبا همش! قضیه این دستبندا رو میدونی؟!

سرش رو تکون میده و اخرین جرعه از لیوانش رو سر میکشه: طرفت کادو داده؟

_نه داستان داره...کادو که هست ولی نمیدونم از طرف کیه!

چشماشو درشت میکنه و قبل اینکه سوال دیگه ای بپرسه بحث رو عوض میکنم
:خب...گفتی دوست داری چی بخونی؟

با خورده های کیک داخل بشقابش بازی میکنه.
وقتی مطمئن میشم هدف خاصی برای اینده اش نداره، میگم: هر وقت بخوای میتونی باهام در مورد چیزایی که ناراحتت میکنه صحبت کنی.

_میدونم...

به ساعتم نگاهی میندازم و حس میکنم شاید بهتر باشه به خونه برش گردونم.

در مورد اینکه کجا پانسمان سرش رو عوض کنم فکری ندارم.شاید درست نباشه به خونشون برم. پس قبل اینکه بلند بشم و به صندوق برم میپرسم: کجا زخمتو تمیز کنم؟

دستپاچه میشه:خودم تمیزش میکنم.

_اگه میخواستی تا الان میکردی.من خونه وسایلشو دارم ولی اگه سختته میتونم از
دارو خونه بگیرم تو ماشین واست انجام بدم.تا حساب کنم فکراتو بکن.

بلند میشم و برای چند لحظه تنهاش میزارم.
به گوشیم نگاه میکنم که با چند تماس
بی پاسخ از فرهاد رو به رو میشم. فعلا مشغولم داداش!بر میگردم و متوجه میشم که از کافه بیرون رفته و کنار ماشین ایستاده.

میپرسم:چیشد؟خونه میتونم واست تمیزش کنم؟

صداش از اعماق چاه میاد: باشه.

با رضایت ماشینو روشن میکنم و به طرف خونه راه میوفتم:مامانت نگران نشه؟
بهش خبر دادی؟

_نمیشه.

سرش رو به طرف شیشه بر میگردونه. بخاری رو روشن میکنم :خودم میرسونمت.اگه
میخوای اهنگ بزاری با گوشیت وصل شو.

_هر چی دوست داری بزار منم گوش میدم.

یکی از اهنگ های مورد علاقم رو پلی میکنم.

(2u jungkook)

وقتی بالاخره به خونه میرسیم ماشین رو جلوی در پارک میکنم تا برای برگردوندنش راحت باشم. مشغول بررسی اطرافشه. در رو باز و به داخل پارکینگ هدایتش میکنم. با متوقف شدن اسانسور در طبقه همکف واردش میشیم و میگم: من طبقه 4 ام.

و دکمه 4 رو فشار میدم.بر میگردم و به صورت رنگ پریده اش توی اینه نگاه میکنم.

به بدنه اسانسور تکیه داده و به کفشهاش چشم دوخته. موهاش اشفته ان و استین سویی شرت رو تا روی انگشتاش پایین کشیده.با اینکه قد بلند تره اما انگار هم سایز بودیم چون لباس های من کاملا تو تنش اندازه به نظر میرسید.

✨️𝕷𝖎𝖌𝖍𝖙𝖊𝖗✨️ |Donde viven las historias. Descúbrelo ahora