سلام دوستان
امیدوارم حال همگی خوب باشه.نمیدونم من رو به یاد دارین یا نه ولی امیدوارم عذرخواهی من رو بپذیرین. واقعاً شرمندهام بابت این غیبت طولانی.
وی یکی از عزیزتریناست برای من و این مدت طولانی غیبتم بخاطر شرایط روحی و مشکلاتی که داشتم واقعاً نمیتونستم روی نوشتن داستانش تمرکز کنم. طی این مدتی که وی آپ نمیشد دروغ نگفتم اگر بگم چندین بار نوشتمش و از تاثیر مستقیم حال خودم روی داستان و به دلیل این که حس میکردم اونطور که باید در نیومده پاکش کردم.
ازتون وقت بیشتری میخوام تا بتونم کامل داستان رو بنویسم و بعد وقتی خیالم از بابت روند داستان و تک تک اتفاقاتی که برای شخصیتها میافته راحت شده آپش رو از سر بگیرم. اینجوری وقتی داستان آپ میشه خیال همه راحت میشه که قرار نیست دوباره وقفهای توی داستان بیوفته و من هم خیالم راحته که قرار نیست بدقولی کنم بابت آپش.
وی داستانی هست که به هیچوجه نصفه رهاش نمیکنم و از صمیم قلب دوستش دارم. تلاشم رو میکنم که همزمان روی مهارتهام کار کنم و داستان خوبی در اختیارتون بذارم.
ممنون از وقتی که گذاشتین🌻💛
YOU ARE READING
𝐕-𝟕𝟏𝟔 | 𝐎𝐧 𝐇𝐨𝐥𝐝
Fanfictionجسد زن رو که روی پهلوش روی زمین افتاده بود رو برگردوند و نگاهش روی گردنش چرخید دست های لرزونش رو جلو برد و زنجیری که از گردن زن آویزون بود رو گرفت و از زیر یقه ی لباسش بیرون کشید با دیدن آویز خونی گردنبند زن خون توی رگ هاش یخ بست و سر جاش خشکش زد. ...