"دوسش دارم..
اینو همه میدونن، بخصوص خودش
نمیتونم ترکش کنم
اینو همه میدونن بخصوص جکسون اما...
اون فیلم.. اون فیلم لعنتی..
من عشقمو به یه فیلم باختم
نه..
من همهچیزمو به اون فیلم ۲۰ دیقهای باختم.
....
اون دقیقا رو به روم ایستاده و با لبخند قشنگش منتظر بهم نگاه میکنه
چیکار کنم؟ باید بهش بگم؟ چطوری؟
چطوری توی چشمای عسلیِ قشنگش نگاه کنم و بگم میخوام ازت جدا بشم؟
همهی تنم یخ کرده
استرس دارم
قلبمو حس نمیکنم
حالت تهوع دارم
زانو هام میلرزه
یعنی اونم تا الان فهمیده؟
متوجه شده که چقدر حالم بده؟"_ :خببب کسی نمیخواد بگه ما چرا اومدیم ساحل؟مطمئنم بی دلیل نیست.. بازم باید صبر کنم؟
با شنیدن صدای یونگی از افکارش خارج شد
ته دلش خالی شد
لبخندی از روی اجبار زد
میترسید
هول شده بود
چی باید میگفت؟+ :خ..خب اممم یونگیا میشه یه سوال ازت بپرسم؟
لبخند شیرینش بزرگ تر شد
پلک اطمینان بخشی زد_ :سوال؟ البته ک میشه بپرس عزیزم
+ :امم چجوری بگم یعنی نمیدونم چجوری بیانش کنم ولی..خیلی خب صبر کن، بزار اینجوری بپرسم.. تو حاضری واسهی زندگیمون هر کاری کنی؟ یعنی اینکه..خب کاری کنی ک حال هردمون خوب باشه؟یونگی قدمی برداشت و دست های هوسوک رو تو دستش گرفت
_ :یعنی چی؟ خب معلومه، من هرکاری میکنم که حالت خوب باشه نمیفهمم منظورت چیه؟
سرشو بالا گرفت
نفس عمیقی کشید
پلک هاشو به هم فشار داد
چشاشو باز کرد به خودش جرعت داد و تو چشمای مردی که ۲سال با عشق باهاش زندگی میکرد نگاه کرد+ :یونگی شی..ازت میخوام جدا بشیم
با بهت بهش نگاه کرد.
این یه شوخی مسخره بود؟
دستاشو رها کرد صورتشو قاب گرفت و به چشماش که دو دو میزدن نگاه کرد.
چرا سعی میکرد نگاهشو بدزده؟
این بی قرار بودنش بخاطر چی بود؟_ :داریم جدی حرف میزنیم؟
نا محسوس گوشهی لبش رو گاز گرفت و جواب داد
+ :اره
تکخند عصبی زد
قدمی عقب تر رفت
انگشت شصت و اشارهشو رو چشماش کشید
این باورنکردنی ترین واقعیتی بود که میتونست وجود داشته باشه_ :فکر میکردم لرزش پاهات بخاطر بادیه ک میاد، فکر میکردم بی قرار بودنت بخاطر اینه ک برنامهی خاصی داری و مثل همیشه استرس گرفتی
چند ثانیهای ساکت موند و فقط به چشماش نگاه کرد
دم عمیقی گرفت
نگاهشو به گوشهای دیگه داد_ :اما جواب سوالت هوسوک شی، اره میشه. بیا جدا بشیم و دیگه هیچوقت همدیگه رو نبینیم
"اون قبول کرد؟ بدون اینکه هیچ دلیلی بخاد؟ یعنی خودشم منتظر بود؟ خودشم دنبال بهونه واسه جدا شدن بود؟
چرا یونگی؟ چرا ازم نمیپرسی چیشده؟ چرا ازم توضیح نمیخوای؟"
YOU ARE READING
just stay
Romance"جایی رابطه ی هوسوک و یونگی بهم ریخت که هوسوک ناگهانی خواست از هم جدا بشن. بوسه ی آخر اون ها با اشک همراه بود. اما چی باعث شده بود که زندگی عاشقانه اشون به اینجا ختم بشه؟" "برام مهم نیست اگه همهی دنیا تو رو کنار من نخوان، من میتونم با همهی دنیا بج...