_ :کاری که خواستی رو کردم، حالا نوبت توعه. فردا میام دفترت
+ :باشه من منتظرم
_ :منم ازت متنفرمخودشو رو تخت انداخت
بی حوصله بود.
دلش میخاست سال ها بخوابه و وقتی بیدار میشه دوباره تو آغوش گرم مردی که هر روز با بوسه و هاش بیدارش میکرد چشم باز کنه
کی میگفت اعتیاد قابل درمانه؟
حالا با اعتیادی که به عطر تن و مزهی لب های داغ اون پیدا کرده بود چیکار کنه؟
چه دارویی مصرف کنه؟
چن وقت تو کمپ تنهاییش بمونه؟
به پهلو دراز کشید و با چرخیدن بدنش قطره اشکی که به زور نگه داشته بود از گوشهی چشمش رو شقیقهش خزید
چشمش به آینهی روبه روی تخت افتاد
به تصویر خودش تو آینه نگاه کرد
تلخندی زد و پتوش رو بغل گرفت_ :هی هوسوک تو دیگه یونگی رو نداری که موقع خواب از پشت بغلت کنه و گردنتو ببوسه
دیگه نیست که موهاتو بو کنه
دیگه یونگی نیست که تو هر شرایطی حواسش بهت باشه و نزاره آسیب ببینی
از امشب به بعد باید تنها بخوابی
تنها بیدار بشی
تنها قدم بزنی
تنها غذا بخوری
تنهایی مست کنی..
اما خب اینا تقصیر تو نیست؛ هرکاری که کردی بخاطر محافظت از اونه.
یونگی ارزشش رو داره پس خودتو سرزنش نکن و سعی کن بخوابی..
اره بخواب هوسوک، بخواب تا گذشت زمانو احساس نکنی. *********
درو باز کرد و وارد خونه شد
با نگرانی دنبال یونگی میگشت+ :یونگی؟ یونگی هیونگ؟؟ یونگیااا
_ :اینجام کوک، روی مبلجونگکوک به دنبال صدای یونگی حرکت کرد و وقتی یونگی رو دید چند ثانیهای بهش خیره شد
نگاهی به سر و وضعش انداخت
کنار کاناپه شیشهی خالیِ تکیلا افتاده بود و یونگی با شلوار جین و بدون پیرهن رو کاناپه نشسته بود
قدم هاشو تند کرد و کنارش نشست
دستی به مو هاش کشید و کنارشون زد+ :یونگیا چیشده؟ این چه وضعیه؟ چرا در باز بود؟ چرا تنهایی؟ هوسوک کجاست؟
متعجب به جونگکوک نگاه کرد و سر جاش نشست
_ :کوک یه لحظه ساکت شو، چرا انقد سوال میپرسی؟ یکی یکی بپرس ببینم چی میگی. آروم باش
کنارش نشست
نمیتونست اینطوری ببینش و آروم بشینه+ : آخه یه نگاه به وضعیتت بنداز مگه میشه اروم باشم؟ رنگت چرا پریده؟ چیشده؟ چرا در باز بود؟
_ : خودم باز گذاشتم میدونستم خوابم میبره
+ :چرا مست کردی؟
_ :بهش نیاز داشتم
+ :هوسوک کجاست؟
_ :جدا شدیممکث کرد.
دستی به صورتش کشید و لبش رو گاز گرفت+ :چرا؟
_ :خودش خواست
+ :چرا؟تکیهش رو از مبل گرف و بهشتشر زد
_ :محض رضای خدا کوک بیخیال.. من چه میدونم اون گفت بیا جدا بشیم منم گفتم باشه و بعدم هرکی راه خودشو رفت. دیگه دلیلشو نپرسیدم فهمیدی؟

YOU ARE READING
just stay
Romance"جایی رابطه ی هوسوک و یونگی بهم ریخت که هوسوک ناگهانی خواست از هم جدا بشن. بوسه ی آخر اون ها با اشک همراه بود. اما چی باعث شده بود که زندگی عاشقانه اشون به اینجا ختم بشه؟" "برام مهم نیست اگه همهی دنیا تو رو کنار من نخوان، من میتونم با همهی دنیا بج...