part 6

92 13 2
                                    

با جونگکوک و تهیونگ وارد کلاب شد
سمت میز بارمن رفت
دو شیشه تکیلا خرید و روی مبل کنار کوک و تهیونگ نشست
با دیدن جونگکوک که داشت تهیونگ‌و میبوسید با حالت چندشی بهشون نگاه کرد.

_ :کوک حالم بهم خورد انقد نبوسش میخام باهاش حرف بزنم اولین باریه که میبینمش

بین بوسه‌شون خندید.
تهیونگ با بدجنسی زبونشو وارد دهنش کرد
روی سقف دهنش کشید و زود بیرون آورد
کوک به بوسه‌شون پایان داد و با لبخند سمت یونگی برگشت.

+ :این چند روز پیشم نبود دلم براش تنگ شده
_ :باشه حالا قورتش نده
+ شاید دلم بخاد قورتش بدم
_ :باشه پس‌ قورتش بده

کوک با لجبازی دوباره سمت لبای تهیونگ رفت که یونگی کتفشو تو دست گرفت و کشیدش عقب

_ :آدمخوارِ عوضی

تهیونگ چیزی نمیگفت و فقط بهشون نگاه میکرد و به رابطه دوستانه‌ی عجیبشون میخندید

_ :واو تهیونگ نمیدونم چجوری تونستی چنین موجودی رو تحمل کنی، واقعا خسته نباشی تحمل کردن کوک اونم این همه مدت واقعا سخته

یونگی گفت و تهیونگ لبخند شرمساری زدو دستشو نامحسوس رو کمر جونگکوک کشید

+ :کوکی یکم شیطونه ولی کنار من آرومه، انقدر که بعضی وقتا حس میکنم پدر یه بچه‌ پنج ساله‌م
_ : بوی پدوفیلی میاد

یونگی با چشمای باریک شده‌ گفت و بلافاصله با واکنش جونگکوک رو به رو شد

+ :هوی مین یونگی جلوی افکار منحرفانه‌ت رو بگیر
_ :هوی جئون جونگکوک این چه طرز حرف زدن با بزرگ تره ها؟

جونگکوک پوفی کرد و سمت تهیونگ چرخید

+ :میبینی؟ همیشه اینجوری زورش بهم میرسه
_ :همینه که هست

یونگی جواب داد و رو به تهیونگ پرسید

_ :این چه جهنمیه منو اوردید؟

ابرو های تهیونگ بالا پرید

+ :از مهمونی خوشت نمیاد؟
_ :از جَو اینجا خوشم نمیاد، ببینشون اخه.. مثل زامبی دارن همدیگه رو میخورن.

یونگی گفت و با نگاهش به اطراف اشاره کرد
تهیونگ سر چرخوند و نگاهی انداخت

_ :بیخیال هیونگ، راستی چرا با دوست پسرت نیومدی؟ جونگکوک‌ چندباری ازش برام گفته بود

جونگکوک که داشت کمی از تکیلای توی لیوانش میخورد با شنیدن حرف تهیونگ پقی زد و دستشو جلوی دهنش گذاشت
سپس رو به تهیونگ کرد و دست روی زانوش گذاشت

+ :تهیونگ.. هرچیزی رو نپرس عزیزم
_ :مشکلی‌ نیست کوک، اون فقط سوال پرسید. همین
+ :این سوال اذیتت نمیکنه؟
_ :نمیکنه کوک، انقد تهیونگو خجالت زده نکن‌.
+ :باشه معذرت میخوام

just stay Where stories live. Discover now