Part 15

105 16 2
                                    

فردا-۲۳ نوامبر-ساعت۶:۳۰صبح

جین بعد از پیاده روی صبحگاهی ش به خونه اومده.
سویشرت ورزشی ش رو در اورد و روی کانتر گذاشت، با ندیدن نامجون به سمت اتاق جانگکوک رفت و در رو باز کرد. با دیدن جونگکوکی که توی بغل نامجون مچاله شده بود،لبخند دندون نمایی زد و "کیوت"ی نثارشان کرد. در رو بست و گذاشت تا موقع آماده شدن صبحانه بخوابن.
جین بعد از دوش گرفتن و خشک کردن موهاش به آشپزخونه رفت تا صبحانه رو آماده کنه.
داشت مواد پنکیک رو توی کاسه ی شیشه ای تقریبا بزرگی با همزن برقی مخلوط می‌کرد که دستی رو روی کمرش احساس کرد، سریع از روی ترس به بالا پرید و روش رو برگردوند.نامجون خنده ای روی لباش بود و متعجب به جین نگاه می‌کرد.
_نامجون!

نامجون با حالت شرمنده ای گفت:《متاسفم،نمی خواستم بترسونمت.》
جین لبخند محوی روی لباش شکل گرفت.
_موردی نداره..تو فکر بودم حواسم به اطراف نبود.

و دوباره برگشت تا مواد رو باهم مخلوط کنه،به همراهش دست های نامجون دور کمرش رو احاطه کردند، چونه ش رو روی شونه های پهن جین گذاشت و بوسه ای نزدیک گوش جین زد.
اینطور که معلوم بود جین هنوز به خوبی به لمس ها و بوسه های نامجون عادت نکرده بود،این رو میشد از روی صورتی شدن گوش هاش فهمید.
+چی میخوای درست کنی؟
_پنکیک.
+منم میتونم بخورم؟
_خب اره،چرا نخوری؟

جین سرش رو سمت نامجون چرخوند، و فقط به اندازه ی دو سانتی متر بین لب هاشون فاصله بود.
نامجون تو همون موقعیت خیره به لب های جین ،لب زد.
+منظورم یه چیز دیگه بود.
_چ.چی؟

نامجون می‌خواست اون فاصله ی دو سانتی رو بشکنه که صدای یه خرگوش مانع انجام دادن کارش شد .
*بابایی.
جونگکوک با لب و لوچه ی آویزون باباش رو برای بار دوم صدا زد و وارد آشپزخونه شد.
نامجون با دیدن کوک سریع سمتش رفت ، با گرفتن پهلوها ش و بلند کردنش، جونگکوک رو بغلش کرد و روی گونه ش رو بوسید.جین هم سمتشون اومد و لپ اویزون کوک رو نوازش کرد.
_خرگوش کوچولو ی من از چیزی ناراحته؟

جونگکوک دستش رو دور گردن نامجون حلقه کرد و سرش رو توی گردن باباش جا کرد.
*فک.فکل کلدم بابایی لفته.

نامجون بوسه ای روی موهای نرم جونگکوک گذاشت .
+من دیگه جایی نمیرم پسرک،باشه؟ همیشه کنارتونم.

جونگکوک سرش رو بالا اورد و با چشم های نمناکش به باباش خیره شد.
*بلای همیته؟

نامجون بوسه ای روی بینی کوک زد و سرش رو به معنی اره تکون داد.
+اره،برای همیشه.

جونگکوک گردن باباش رو محکم بغل کرد،انگار که میتونست با محکم بغل کردن مانع رفتنش بشه.

نامجون هم محکم کوک رو بغل کرد و یه دستش رو هم برای دعوت کردن  جین به بغل دراز کرد.
جین سرش رو روی شونه های نامجون گذاشته و کوک و نامجون محکم بغل کرده بود.

Another chance | namjinWhere stories live. Discover now