شاخک های لخت درخت ها به همراه قندیل های کوچیک به دست باد سرد صبحگاهی اينور و اونور میرفتند.
خیابون ها تقریبا شلوغ بود.
پالتویی که به تن کرده بود، به اندازه کافی گرم نگهش نمیداشت، به همین دلیل یقه یقه اسکی ش رو بالا تر کشید و شالگردن ش رو محکم تر کرد.
یکی از دست های پوشیده شده از دستکش ش رو توی جیب پالتوش فرو برد، دست دیگش محکم دست پسرش رو گرفته بود و آهسته به سمت ماشین قدم بر میداشتند.از پیش روانشناسش برمیگشت، فعلا جلسات تراپیش ادامه داشت و حالا حالا ها تموم نمیشد.
نفسش رو با آه بیرون فرستاد و با باز کردن در عقب، جونگکوک رو روی صندلی نشوند و خودش هم سوار ماشین شد.
بعد از روشن کردن بخاری ماشین به دنبال مغازه ای که بتونه وسایل تزئینی برای درخت کریسمس پیدا کنه،گشت.صدای زنگوله ای که به بالای در وصل شده بود برای جین چیز دلنشینی بود.
در جواب خوش آمد گویی فروشنده لبخندی زد و سری تکون داد.
همونطور که دست کوک رو محکم گرفته بود تا توی جمعیت عظیم فروشگاه گم نشه، با دقت به اطراف ش نگاه میکرد.*پاپا اونا خیلی قشنگن، نگاه کن!
جونگکوک با ذوق و چشم های درشت شده ش به پاپاش نگاه کرد و با دست راستش که انگشت اشاره ش رو سمت گوی های تزئینی قرمز رنگ گرفته بود،اشاره کرد.
جین با لبخند جونگکوک رو توی بغلش بلند کرد.
_اره، بریم از نزدیک نگاه کنیمشون.کوک دست هاشو رو دور گردن پاپاش حلقه کرد و همونطور که به گوی های قرمز رنگ نزدیک میشدن، لبخند روی لباش پهن تر میشد.
_ببین کوک این ستاره شه.
کوک با شوق ستاره نسبتا بزرگ و طلایی رنگ رو توی دستاش گرفت و به انعکاس خودش خندید.
*ستاره رو من بزارم بالای درخت؟
کوک هیجان زده از پاپاش پرسید.
جین لپ سرخ شده از سرمای کوک رو کشید و با لحن بامزه گفت:《 هرسال خودت ستاره رو میزاری بالا درخت گوکی.》
کوک لبخند خرگوشیش رو به پاپاش نشون داد و همونطور که ستاره رو توی بغلش گرفته بود به گوی های تزئینی دیگه هم نگاه کرد.از بین اونها گوی های سفید و آبی رنگ نظرش رو جلب کرد.
*پاپا!اینها هم قشنگن.
_اره...اوه!ببین این یکی به جای گوزن، فرشته داره.( از این مجسمه های کوچیک که به درخت کریسمس آویزون میکنن منظورشه)جونگکوک با شنیدن "فرشته" چشم هاش برقی زد و با هیجان گفت:《پاپا اینو بگیریم.》
_باشه پس همینو میگیرم...اما اول به سبد خرید نیاز داریم!
جونگکوک کمی سر چرخوند و بادیدن سبد های خرید،با انگشت اشاره ش به اونجا اشاره کرد.
*اونجاست!جین با گرفتن سبد خرید و نشوندن جونگکوک توی جایی که مخصوص کودکان طراحی شده بود، گوی های سفید تزئینی رو گرفت و شروع به چرخیدن توی بخش های مختلف فروشگاه شد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Another chance | namjin
Romanceاما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟ نمیدونم... ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه :) این سوال رو همیشه هر روز از خودم میپرسم فراموشش کردم؟ و هیچ جوابی براش ندارم... . کاپل: نامجین کاپل فرعی: سپ . ژانر: رومنس ، اگنست ، اسمات ، پلیسی ،امپ...