part 1

570 67 2
                                    

تهیونگ
پسر داشت بند کفش هاش رو می بست که با صدای جیمین دست از کارش کشید.
جیمین با خوشحالی رو به پسر گفت : اگه امشب دزدی خوب پیش بره ، نونمون توی روغنه!
پسر حرف دوستش رو تایید کرد و بعد از برداشتن چراغ قوه از توی کمد جلوی در و بستن بند کتونیش از خونه بیرون رفت.
اگه تا سه روز دیگه اجاره ی این ماه ؛ آلونکی که توش زندگی میکنن رو ندن ، آواره ی کوچه و خیابون میشن ، تازه شهریه ی دانشگاهشون هم بود.
بدبختی پشت سر هم ، روی سرشون آوار شده بود.
تهیونگ رو به جیمینی که پشت موتورش نشسته بود گفت : اینجایی که قراره ازش دزدی کنیم ؛ کجاس ؟
جیمین با نیشخند گفت : یه ویلای خیلی بزرگ ، طرف اینقدر پولداره که ، خونه اش رو ببینی پشمات میریزه !
و بعد نفس عمیقی کشید و دوباره ادامه داد : اگه میدونستم گرایشش چیه ! حتما مخشش رو میزدم ، اینجوری بیشتر سود میکردیم.
پسر اهانی گفت و پشت سر جیمین روی موتور نشست‌.
یک ربع الی بیست دقیقه بعد به محل دزدی رسیدن.
جیمین موتور رو یکم عقب تر پارک کرد و سریع پیاده شدن.
پسر با تردید به خونه و دوربین ها نگاه کرد و گفت : مطمئنی همه چی مرتبه و کسی خونه نیست ؟
جیمین چشمی چرخوند و گفت : اره خیالت راحت ، جین هیونگ دوربین ها رو هک کرده.
پسر به جیمین لبخندی زد و بعد از گذاشتن ماسک شیر روی صورتش ، کوله اش رو توی حیاط اون خونه پرت کرد.
جیمین قبل از اینکه برای پسر قلاب بگیره ؛ گفت : راستی جین گفت ، یه سگ هم توی ساختمون هست ، توی کوله ات گوشت و استخوان گذاشتم اگه دیدیش سریع بهش بده.
پسر کمی ترسید و گفت : چرا زودتر نگفتی لعنتی.
جیمین شونه ای بالا انداخت و چیزی نگفت.
جیمین قلاب رو گرفت و پسر هم از روی دست و شونه های دوستش بالا رفت و روی دیوار نشست.
به پایین نگاه کرد ، ارتفاعش زیاد نبود ، سریع خودش رو روی زمین انداخت و کوله اش رو انداخت روی شونه هاش.
دور و اطرافش رو نگاه کرد ، تا چشم کار میکرد درخت های بلند بود.
پسر چراغ قوه اش رو از توی کوله اش برداشت و از میان درخت ها گذشت.
یکم که راه رفت با صدای پارس سگی ترسید ؛ جیغ آرومی زد.
به جایی که سگ بود نگاه کرد و دید قلاده بهش وصله و نمیتونه جلو بیاد.
خیالش از این بابت راحت شد.
دستش رو توی کوله اش کرد و گوشت و استخوانی که جیمین گذاشته بود رو در آورد و جلوی سگ گذاشت.
وقتی دید سگ سرش گرم شده با غذاش ؛ یواشکی از جلوی چشمای اون حیوون جیم زد و به سمت خونه یا بهتر بگه قصری که جلوی چشماش بود ، رفت.
از اینکه هیچ بادیگاردی نبود ، متعجب شده بود و به نظرش یه جای کار می‌لنگید.
قبل از اینکه در خونه رو باز کنه ، نفس عمیقی کشید.
دستش رو روی دستگیره گذاشت و آروم بازش کرد.
همه جا تاریک بود ، چراغ قوه اش رو دور تا دور خونه چرخوند.
با احتیاط به سمت دری که رو به روش بود راه افتاد.
دستش رو روی دستگیره گذاشت و آروم بازش کرد.
نور چراغ قوه اش رو توی اتاق چرخوند و با دیدن عتیقه ای که توی اتاق بود با ذوق جیغ آرومی کشید.
به آرومی روی شیشه ای که عتیقه توش بود دست گذاشت.
عتیقه گلدونی از جنس طلا بود.
در کوله اش رو باز کرد و چوبی محکم رو در آورد و خیلی سریع به شیشه ای که گلدون‌ توش بود ؛ زد.
به سرعت عتیقه رو از لای شیشه های خورد شده برداشت.
وقتی خواست گلدون رو توی کیفش بزاره ، اتاق با نور های قرمزی تزئین و صدای آژیر خطر بلند شد.
زیرلب شتی گفت.
در اتاق رو باز کرد و خواست سریع پاش رو به بیرون بزاره که با صدای فریاد جیمین ، ترسید.
همین جور صدای داد و بیداد جیمین میومد و بعد چند دقیقه صدا قطع شد.
نگاهی به دور و اطرافش انداخت تا بتونه جایی قایم بشه ولی تا خواست قدم برداره ، دستی روی شونه اش نشست
یک ربع بعد داخل سالن پذیرایی عمارت
با دست هایی که توی هم گره خورده بودن ؛ زیرچشمی به فردی که جلوش روی مبل نشسته بود ، نگاه میکرد.
با استرس به گلدونی که از توی کوله اش بیرون و روی میز گذاشته شده بود نگاه کرد.
مرد اما بر خلاف پسر ، پای سمت چپش رو روی پای سمت راستش انداخت و با آرامشی عجیب درحالی که داشت توی جامی که روی میز بود شراب قرمز می‌ریخت با لحنی که لرزه به تن تهیونگ انداخت ؛ گفت : اسمت چیه ، پسر جون؟
پسر با کمی ترس گفت : کیم...کیم تهیونگ!
مرد هومی زیرلب گفت.
و بعد اخماش رو توی هم کشید و گفت : اسم قشنگیه ، حالا بگو از طرف کی اومدی ؟
تهیونگ با استرس گفت : هیچکس!
مرد اخماش رو شدیدتر توی هم گره زد و سوالی گفت : هیچکس؟
و بعد از روی مبل بلند شد و به سمت جایی که پسر ایستاده بود ، راه افتاد.
رو به روی پسر ایستاد و روی صورتش خم شد.
دستش رو روی شونه اش گذاشت و شاهد لرز کم بدن پسر شد.
مرد راضی از واکنش پسر درحالی که صداش آروم تر شده بود گفت : می‌دونی تو الان میخواستی از خونه ی چه کسی دزدی کنی؟
پسر از نزدیکی زیاد مرد به خودش ، حالش خراب شده بود و با کمی لکنت گفت : نــ...نه نمی‌دونم ، ق..قربان!
و بعد با بغضی که راه نفسش رو گرفته بود ؛ گفت : لطفا من رو به پلیس تحو....تحویل ندید!
مرد از حرف پسر پوزخندی زد و گفت : چی به من میرسه ؟
پسر با ناراحتی گفت : هرکاری که بگید ، میکنم.
مرد یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و گفت : هرکاری ؟
تهیونگ آروم سرش رو بالا و پایین کرد و گفت : بله ، هرکاری.
مرد دوباره پوزخندی زد و از پسر فاصله گرفت.
در حالی که به سر جای قبلیش برمیگشت تا روش بشینه رو به پسر گفت : بیا جلو !
مرد روی مبل نشست و پاهاش رو از هم باز کرد.
پسر قدمی به جلو گذاشت و با حرفی که مرد زد توی شوک رفت.
همون‌طور که چشماش از حرف مرد چهارتا شده بود با خودش فکر کرد ؛ اون...یا...یارو ، الان بهم گفت که براش ساک بزنم ؟
بعد دوباره با خودش غر زد ؛ ولی من تاحالا از اینکار ها نکردم ، شت چرا طرف اینقدر ددیه ، اگه میدونستم زودتر به جیمین میگفتم دزدی کنیم.
حین فکر کردنش یاد رفیقش افتاد که چند دقیقه پیش صدای داد و بیدادش میومد ، و با خودش گفت ؛ راستی جیمین کجا غیبش زد.
با صدای سرفه ی مرد به خودش اومد.
وسط پای مرد زانو زد.
با اعتماد به نفسی که سعی میکرد روی مرد ؛ تاثیر بزاره دستش رو سمت موهاش برد و کشی که دور مچ دستش بود رو در آورد و موهاش رو بست.
با چشم هایی که شرارت ازش می‌بارید به مرد نگاه کرد و لیسی به لبهاش زد و گفت : از اونجایی که این اولین و آخرین باره ، پس میزارم ازش لذت ببری ، مطمئن بشو که لحظه به لحظه اش رو یادت بمونه!
مرد از مود پسر که سریع عوض شده بود ، تعجب کرد و گوشیش رو توی دستش گرفت و سریع توییت زد.

folder nud's ( فایل نود ها )Where stories live. Discover now