part 3

406 64 5
                                    

خط اول رو که خوند رو به مرد که هنوز نمیدونست شغلش چیه با صدای تقریباً بلندی گفت : یعنی چی که من و شما باید مثل یه کاپل گی باشیم و بهم عشق بورزیم؟
و بعد اخمی کرد و گفت : این خیلی مسخره است!
مرد ابرویی از داد پسر بالا انداخت و چیزی نگفت.
شروع به خوندن خط دوم کرد.
پسر با بهت داد زد : چــــی ؟ واقعا فکر کردید من این کار رو انجام میدم ؟ مگه من هرزه ام ؟ یعنی چی که ممکنه توی جای عمومی باهام ور برید.
مرد چشماش رو چرخوند و گفت : تصمیم با خودته ، من دوتا راه جلوت گذاشتم یا میری زندان یا این قرارداد رو امضا می‌کنی ، خوددانی!
پسر بعد از اینکه جمله ی مرد تموم شد ، اخمی کرد و زیر لب حرومزاده ای گفت.
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و گفت : شنیدم چی گفتی !
پسر به چشم های مرد نگاه کرد و گفت : منم یه جوری گفتم که بشنوی.
جونگکوک تکخندی زد و گفت : آدمت میکنم ، پسره ی چموش.
تهیونگ عصبی رو به مرد گفت : از مادر نزاییده کسی بخواد منو آدم کنه.
جونگکوک هم عصبی شد و گفت : مثل اینکه حرف خوش حالیت نمیشه!
و بعد تلفنش رو از توی جیبش در آورد و شماره ی پلیس رو گرفت و گفت : الو ، سلام من خواب بودم که....ذپیممسم
پسر دستش رو جلوی دهن مرد گذاشت و نذاشت جمله اش رو تموم کنه و رو به مرد گفت : باشه حالا چرا اینقدر عصبی میشی.
و بعد از حرفش خودش رو جمع و جور کرد و بقیه ی خط ها رو هم خوند و قبل از اینکه برگه رو امضا کنه رو به مرد گفت : میشه یه خط اضافه کنم ؟
مرد تلفن رو قطع و با سر تکون دادن حرف پسر رو تایید کرد.
پسر لبخندی زد و شروع به نوشتن تنها شرطی که داشت ، کرد.
تهیونگ شرطش‌ رو نوشت و بعد ورقه رو امضا کرد و به جونگکوک داد.
مرد هم بعد خوندن شرط پسر که کلی هم تعجب کرده بود ، ورقه رو امضا کرد و گفت : مطمئنی شرط دیگه ای نمی‌خوای اضافه کنی ؟
پسر سری تکون داد و گفت : بله ، همین که مخارج بیمارستان برادرم رو بدید برای من کافیه.
مرد با کمی اخم باشی ای و قبل از اینکه از روی مبل بلند بشه به پسر اشاره کرد و گوشیش رو بهش داد و گفت : شماره ات رو وارد کن ، که من کپی از قرارداد رو وقتی دوباره دیدمت بهت بدم
و بعد اخمی کرد و گفت : به نفعته شماره ی الکی ندی!
پسر باشه ای گفت و گوشی مرد رو از دستش گرفت و شماره اش رو وارد کرد.
مرد بعد از کلی سر و کله زدن با پسر اون رو به خونه ی درب و داغونش توی محله ی پایین شهر سئول برد و بعد از اینکه تهیونگ وارد خونه اش شد ، به ماشینش گاز داد و سمت خونه ی مخفی که یونگی اونجا منتظرش بود ؛ رفت.

تهیونگ
در خونه رو باز کرد و همینجور که زیر لب غر غر میکرد ،دولا شد و بند کتونی هاش رو باز کرد.
بعد از صدای جیغ جیمین دیگه خبری ازش نداشت پس روی مبل رنگ‌ و رو رفته ی قدیمی خونشون نشست و به گوشی دوست حواس پرتش زنگ زد.
بعد از سه بار زنگ زدن وقتی دید ، جیمین جواب تلفنش رو نمیده ، نگران شد و به این فکر کرد که احتمالا کار همون مرد که خونه اش دزدی رفتن هستش.
پس توی صفحه چتش با مرد رفت و شروع کرد به تایپ کردن.

folder nud's ( فایل نود ها )Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon