part 7

299 55 6
                                    

ولی وقتی یادش اومد قراره آخر هفته مرد رو ببینه گوشی رو از روی زمین برداشت و دوباره داخل صفحه چت شد.

ولی وقتی یادش اومد قراره آخر هفته مرد رو ببینه گوشی رو از روی زمین برداشت و دوباره داخل صفحه چت شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از روی مبل بلند شد و به سمت کمد داخل اتاق جین رفت و جیمین رو دید که داره لباس های بیرونی میپوشه.
پسر رو به دوستش با کمی تعجب گفت : پس جین هیونگ کجاست؟
جیمین همون‌طور که شلوار بیرونیش رو میپوشید گفت : رفت دستشویی!
تهیونگ با تعجب گفت : چرا هیونگ اینقدر میره دستشویی؟
جیمین شونه ای بالا انداخت و گفت : نمی‌دونم.
و بعد از پوشیدن شلوارش رو به تهیونگ گفت : زودی آماده بشو و بیا توی سالن تا بریم پاساژ.
تهیونگ سری تکون داد و باشه ای گفت و مشغول لباس پوشیدنش شد.

مرکز خرید میونگ دونگ
جیمین در حالی که توی دستش کلی نایلون خرید بود با حالت گریه رو به تهیونگ و جین گفت : وای چقدر دیگه میخواید خرید کنید ، بیاید بریم یه چیزی بخوریم ، گرسنمه.
تهیونگ هم حرف جیمین رو تایید کرد و گفت : منم گرسنمه و تقریبا بیشتر خرید ها رو انجام دادم ، جین هیونگ دیگه خریدی نداری ؟
جین در حالی که نگاهش به شلوار لی روشنی بود ؛ گفت : فقط یه شلوار لی می‌خوام
و با دستش شلوار رو از پشت ویترین مغازه به اون دو نشون داد‌‌.
تهیونگ سری تکون داد و گفت: باشه فقط زودی خرید کن تا بریم غذا بخوریم.
جین باشه ای گفت و داخل مغازه رفت.
جیمین نایلون های توی دستش رو روی زمین گذاشت و از خستگی روی صندلی های داخل پاساژ نشست.
همینطور دور و اطراف رو برای اینکه تا اومدن جین حوصله اش سر نره نگاه میکرد که یه مرد آشنایی رو دید ، یکم که دقت کرد فهمید مین یونگی استاد ادبیات یا همون دوست اون آدمی که رفتن خونش دزدی هستش ؛ سریع پشتش رو به مرد کرد و یواش رو به تهیونگ گفت : ته ته ، دوست همون صاحبخونه رو دیدم الان.
تهیونگ با تعجب به جیمین نگاه کرد و گفت : کی ؟
جیمین خنگی نثار پسر کرد و گفت : دوست همون که رفتیم خونه اش برای دزدی.
تهیونگ وقتی جمله ی جیمین رو شنید سریع گفت: اوه کجاست من ندیدمش تاحالا‌.
جیمین آروم گفت : پشت سرم ایستاده با یه مردی داره حرف میزنه و می‌خنده و یه تیشرت قرمز پوشیده.
تهیونگ به طور نامحسوس به آدمی که جیمین اشاره کرده بود ، نگاه کرد و گفت : خوشگله ولی به پای جونگکوک نمی‌رسه.
جیمین با تعجب گفت : جونگکوک ؟
تهیونگ سری تکون داد و گفت : اره جونگکوک ، همون که ازش دزدی کردیم و استاد دانشگاهمه.
جیمین سری تکون داد و چیزی نگفت.
تهیونگ بعد از دو دقیقه دوباره گفت : راستی هیونگ چرا از مغازه نیومد.
همین که حرفش تموم شد جین رو دید که داره به طرفشون میاد ولی پسر یهو توی راه ایستاد و رو به جیمین و تهیونگ گفت : این مرد قد بلنده ، تیشرت آبی چقدر خوشگله
و با دستش به اون دو ، مرد رو نشون داد.
جیمین که دید جین ، مرد کنار استادش رو میگه رو بهش گفت : فکر کنم دوست استادمه ، اخه اون تیشرت قرمزه استاد ادبیاتمه و همینطور دوست اون صاحب خونه که ازش دزدی کردیم.
جین بعد از توضیح جیمین اوهی گفت و همین که خواست نگاهش رو از مرد بگیره ، نگاه اون مرد هم باهاش تلاقی کرد و باعث شد پسر دستپاچه بشه و سریع روش رو ازش بگیره.
تهیونگ وقتی اوضاع رو عجیب دید سریع رو به اون دو گفت : بیاید بریم یه چیزی بخوریم ، جیمین مگه تو گرسنه نبودی.
و بعد از حرفش سریع به سمت رستوران کوچیک داخل پاساژ رفت.
اون دو هم بعد از برداشتن نایلون ها دنبالش راه افتادن.
داخل رستوران رفتن دنج ترین گوشه ی سالن رو انتخاب کردن و منتظر اومدن گارسون به سمتشون شدن.
وقتی گارسون به سمتشون اومد جیمین و جین دوکبوکی و تهیونگ هم چابچه سفارش داد.
جایی که نشسته بودن ، دیدی به بیرون رستوران نداشت و اون سه پسر خیالشون راحت بود ولی وقتی استاد ادبیات پسر با دوستش به داخل رستوران اومدن و چند تا میز اون ور تر نشستن جیمین و جین و تهیونگ هل کردن و سرهاشون رو داخل سه تا منویی که روی میز بود فرو بردن که یکدفعه سر جین تیر کشید.
پسر چشماش رو روی هم فشار داد و انگشت هاش رو روی قسمتی که درد میکرد گذاشت و کمی ماساژ داد ، میگرنش بی موقع شروع شده بود و توی وضعیت الان اصلا وقتش نبود.
جیمین با صدای آروم از پشت منو سرش رو کمی بالا آورد و گفت : چجوری از اینجا بریم بیرون که اون دوتا ما رو نبینن؟
جین یه نگاه به میز اون دو مرد انداخت و گفت : من میرم سفارش ها رو حساب کنم و شما هم سریع از اینجا بزنید بیرون و یه تاکسی خبر کنید.
تهیونگ سری تکون داد و باشه ای گفت و بعدش سریع نایلون های خرید رو برداشت و از رستوران بیرون زد.
جیمین هم بعد از زدن لوکیشن توی برنامه ی تاکسی اینترنتی بقیه ی نایلون ها رو برداشت و رو به جین گفت : کوچه ی قبلی پاساژ لوکیشن رو زدم ، خودت رو زودی برسون هیونگ.
جیمین هم با استرس نگاهی به اون دو مرد انداخت و بعد روش رو دوباره به جین کرد و گفت : فایتینگ هیونگ.
و بعد سریع بدون اینکه جلب توجه کنه به سمت بیرون از رستوران و پاساژ رفت.
غافل از این که اون دو مرد تمام این مدت حواسشون به اون سه تا بود.
----------------folder nud's--------------------
منتظر پارت بعدی تا پنجشنبه باشید 💋 🍓
ووت و کامنت یادتون نره 💕

folder nud's ( فایل نود ها )Where stories live. Discover now