حدودا ده دقیقه از وقتی که تاکسی گرفته بودن گذشته بود.
تهیونگ با نگرانی ساعت روی گوشیش رو نگاه کرد و گفت : چرا هیونگ از پاساژ بیرون نمیاد ، به نظرت برم سمت پاساژ ؟
جیمین هم که نگران شده بود باشه ای گفت و باهم از توی ماشین پیاده شدن و به سمت پاساژ رفتن که همون لحظه تهیونگ جین رو دید که بیهوشه و همراه با دو مرد که یکیشون تیشرتش قرمز بود داره توی ماشین گذاشته میشه.
سریع دست جیمینی که داشت دور و اطراف رو نگاه میکرد تا اثری از جین ببینه رو گرفت و درحالی که به سمت تاکسی توی کوچه ی پشتی می دوید گفت : جیمینی ، جین هیونگ رو دیدم همون تیشرت قرمزه که استاد ادبیاتت هستش با دوستش ، بردنش توی ماشینشون!
جیمین با بهت گفت :چ...چی ، جدی میگی ؟
تهیونگ حین دویدن سری تکون داد و گفت : اره ، تند تر بدو.
وقتی به تاکسی رسیدن سریع داخلش نشستن و گفتن : آقا لطفا اون ماشین رو تعقیب کن ، دوستمون رو با خودشون بردن.
مرد که از حرف دو پسر تعجب کرده بود اول گفت پیاده بشن و دنبال دردسر نمیگرده ولی وقتی گریه ی اون دو رو همراه با التماسشون شنید ، پاش رو روی گاز گذاشت و ماشین مشکی رو به رویی رو تعقیب کرد.
جیمین از نگرانی نمیدونست چه کار کنه و میخواست به پلیس زنگ بزنه که تهیونگ سریع گفت : صبر کن ، بزار اول به اون یکی دوستشون زنگ بزنم!
جیمین با تعجب گفت : کی رو میگی ؟
تهیونگ با استرس توی گوشیش دنبال شماره ی مرد گشت و وقتی پیداش کرد رو به پسر گفت : جونگکوک اون یکی دوستشون.
جیمین چشماش از حرف پسر چهار تا شد و گفت : برای چی میخوای به اون زنگ بزنی؟ فکر نمیکنی دستش با اینا توی یه کاسه باشه ؟
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و گفت : نه فکر نمیکنم!
و بعد از حرفش شماره ی مرد رو گرفت و منتظر شد تا تماس وصل بشه.
جونگکوک امروز توی دانشگاه کلاس نداشت و روز تعطیلش بود ، روی مبل توی سالن نشسته بود و داشت فیلم های توی نت فلیکس رو زیر و رو میکرد که گوشیش زنگ خورد.
گوشی رو از روی میز برداشت و به مخاطب نگاهی انداخت.
تهیونگ زنگ زده بود ، تماس رو وصل کرد و سلامی گفت و منتظر شد تا پسر حرف بزنه.
تهیونگ از اونور خط با استرس بدون اینکه جواب سلام مرد رو بده گفت : جونگکوک شی ما توی رستوران بودیم که دوستات رو دیدیم.
جونگکوک با تعجب گفت : دوستام ؟ کدوماشون؟
تهیونگ یه نگاه به ماشینی که جین توش بود کرد و گفت : اون دوستتون که استاد ادبیات هستش و اون یکی رو نمیشناسم ، جین هیونگ ما رو بیهوش انداختن توی ماشین و ماهم داریم تعقیبشون میکنیم!
جونگکوک با تعجب گفت : یعنی میگی دوستت رو دزدیدن ؟ برای چی ؟ الان زنگ میزنم به یونگی دلیلش رو میپرسم ناراحت نباش کیوتی.
تهیونگ از لقبی که جونگکوک پشت خط بهش داد لبخند ملیحی زد و گفت : باشه جونگکوک شی ، پس منتظر خبرت میمونم.
و بعد از حرفش بدون خداحافظی تلفن رو قطع کرد.
جونگکوک که از کار یونگی تعجب کرده بود گوشیش رو برداشت و بهش پیام داد.بعد از اینکه خیالش راحت شد دوستاش ، هیونگ پسر رو ندزدیدن از صفحه چت خودش و یونگی بیرون اومد و به پسر زنگ زد.
مرد کل جریان رو برای تهیونگ توضیح داد و پسر الان کمی خیالش از اینکه هیونگش رو ندزدیدن راحت شده بود ، پس منتظر موند به بیمارستان برسن و جواب جیمینی که هی میگفت ددیت چی گفت رو نداد.
بعد از چند دقیقه که به بیمارستان رسیدن جیمین با تعجب گفت : اینا چرا اومدن بیمارستان؟
تهیونگ با بیخیالی گفت : الان میریم داخل می فهمیم.
جیمین سری تکون داد و چیزی نگفت.
پول تاکسی رو حساب کردن و به سمت در ورودی بیمارستان راه افتادن.نامجون
وقتی به بیمارستان رسیدن به بخشی که نامجون پرستار بود بردنش و بعد از کارهای لازم بستریش کردن.
نامجون چون نمیدونست حال جین چرا اینجوری شده خیلی استرس داشت.
بعد از چندتا چکاپ و سی تی اسکن فهمیدن که میگرن خیلی شدیدی داره و وقتی حالش اینجوری بشه فقط با بستری شدن بهوش میاد و با آمپول های مخصوص خودش حالش خوب میشه.
وقتی پرستار بعد از پنج دقیقه اومد و آمپول رو بهش تزریق کرد ، نامجون از توی اتاق بیرون اومد و یونگی رو دید که جلوی در ایستاده و سرش توی گوشیش هستش.
با تعجب به دوستش نگاه کرد و گفت : تو اینجا چکار میکنی ؟ قرار بود من و جین رو بزاری بیمارستان و بعدش بری خونه ات!
یونگی پوکر به دوستش نگاه کرد و گفت : منتظر تو بودم دیگه ، تو که با ماشین نیومدی ؛ چجوری میخواستی برگردی خونه ؟
نامجون با ناراحتی گفت : تو برو من اینجا میمونم!
یونگی با تعجب گفت : مگه امروز روز تعطیلت نیست ؟
نامجون باز هم با ناراحتی گفت : نمیتونم ولش کنم حالش که بهتر شد میرم خونه!
و بعد از جیب جلوی شلوارش کلید رو در آورد و گفت : تو برو خونه ام یه چرتی بزن و به جونگکوک هم پیام بده که شب بیاد اونجا ، منم وقتی کارم تموم شد میام !
و بعد لبخند غمگینی زد و گفت : حتما کلی سوال براتون پیش اومده که من چجوری جین رو میشناسم!
یونگی با اینکه خیلی کنجکاو شده بود ولی سرش رو در تایید حرف دوستش تکون میده و بعد از یه خداحافظی کوتاه به سمت خونه ی نامجون میره.----------------folder nud's--------------------
به نظرتون نامجون از کجا جین رو میشناسه و وقتی این حالش رو دید چرا اینقدر نگرانش شد؟
منتظر پارت بعدی باشید 💋
با ووت و کامنت هم بهم انگیزه بدید 🥹💕
ESTÁS LEYENDO
folder nud's ( فایل نود ها )
Fanficجونگکوک پوزخندی به پسر زد و گفت : دوست دارم بدونم...وقتی همکلاسیات بفهمن تو یه دزدی ، واکنششون چیه ؟ Main Couple : kookv sub couple : namjin Genre : comedy , smut , romance , au , fluff Part : ? 🤷🏼♀️ ~WARNING : Sexual content🔞 درحال آپ : یک بار...