kooknam 2

95 9 22
                                    

+ م..من پسره تو.نیستمممم !!
× که اینطور..

دستاشو رو گرفت و محکم پیچوند که فریادش برای بار دوم قاب عکس چپ شده ی توی کشو رو لرزوند.
با در آوردن چاقوی تو جیبیه نقره فامش جلو چشمای ترسیده پسرک اونو زیره بلوز بالا رفتش سر داد و لباسش رو پاره کرد..دستاش رو سمت خودش کشید که باعث شد بیشتر توی هم گره بخورن..

× آیییی...ولمم ککننن..

چاقو رو از بین خودشون رد کرد و روی برجستگی بین پاهاش گذاشت..با فشار آرومی که روی خودش حس کرد چشاش گرد شد..میخواست چکار کنه !!..

+ ببینم پسره زبون باز کیم رو..کجا رفت یهو..

چاقو رو بیشتر فشار داد..حتی نمیتونست پاهاش رو جمع کنه لعنتی..

× ن..نمیکن.ی..م.مگه نه..آههه..هق..ن..نکنن..
+ وشما کی باشی به من بگی چکار کنم؟!
× آییی..هق..

با پخش شدن صدای تلفن روی میز با دستی که چاقو دستش بود تلفن رو جواب داد..

..آقا آمادس..
+ خوبه..

نگاهش رو به صورت در هم نامجون داد.

+ پنج دقیقه دیگه وصلش کن گوشیم..
..چشم.

و صدای تکرار بوق و بعد تمام شدن تماس.

+ پسره آقای کیم..که پسره من نیستی..خیلی خوشحال شدم در واقع که نمیخوای پسرم باشی..به هر حال قرار نیست وارث این همه تاج و تخت..

چاقو رو عقب پرت کرد و با کشیدن دستای گره خوردش با دست آزادش عضو خصوصی پسر رو بین انگشتای بیشرمش سخت فشار داد که جدا از فریادش پاهاش دو طرف مرد به هم فشرده میشدن و صورتش روی کف لختش فشرده میشد.

+ تو باشی..

کنار گوشش زمزمه کرد
+ شک‌نکن‌نمیزارم..

محکم روی میز هلش داد و از خودش جداش کرد..روی میز درازش داد و در ثانیه ایی با پین کردن دوباره ی مچ دستای کبود شدش بالا سرش تکون خوردناش رو محال کرد..

× هه...ب.بس کن...هق..آ.اینجا دوربین داره...به..اداره پ.پلیس وصل میشه...

جانگ کوک لبخندی به پسر تحویل داد که حتی ترسش رو بیشتر کرد..
چرا میخندید؟!..چرا ولش نمیکرد؟!..چرا پلیسا نمیومدن؟!..

+ دلم برات میسوزه "پسره کیم" !
× ن..نهه...نهههه..ت..تو..مامورارو...ت.تو..هق...اازتت متتنفرمم !!..و.ولمم ککننن...هق..ولم کنن..

صدای قهقهه ی مرد شیشه های غروب دیده رو میلرزوند..انتظار بیشتر از این هم از یه بچه ی هفده ساله نداشت..

+وای...سه دقیقه دیگه بیشتر نمونده و من هنوز دارم به توی احمق میخندم.

انقدر روی میز تکون میخورد که تعادلش رو داشت از دست میداد..فریادش توی کل عمارت پخش میشد..عمارت کیم با جیغ های بیگناه پسرکش به لرزه در اومده بود.

[ ONE SHOT ]Where stories live. Discover now