nammin

64 6 0
                                    


- سلام بچه ها ! کیم نامجون هستم دبیر ریاضی!...اول اینکه در کلاسه من درس سرجاشه شوخی هم به موقع ولی حرف اضافه برخورد میکنم!...میبینم که بچه های افتاده ی زیادی نشستن!..پس لابد میدونن سیستم تدرس و نمره دادن رو!!
در حالی که ماژیک مشکی رو روی میز میگذاشت و توی کلاس بزرگ ترم دومی ها قدم میزد ادامه داد و عینکاشو جابه جا کرد.
- به ازای هرکاره جالب و مفید یک نمره آخره ترم اضافه میکنم!...در صورتی که اول خودم ببینم بعد به کلاس ارائه شه!
،،،،،،،
"افتر سه ماه و دوهفته"
+ احمق چارچشم!!... راه میره ازم نمره کم میکنه فکر کرده خره کیه؟!!
. این همون خریه که تا دیروز کراشت بود..
با بلند شدن صدای خنده ی پسرا و دخترای اکیپش اخماشو درهم کشید و به بازوی کناریش کوبید.
+ ببندش پلیز تاپرش نکردم!
. بچه های سال بالایی که ریاضی رو افتادن میگن تازه سال دومشه تدرس میکنه و انقدر‌ چسی میاد!
دختری در حالی که آدامسی باد میکرد و میترکوند کنار زانوی جیمینی که روی میز سالن غذا خوری نشسته بود ایستاد و با لوندگی و عشوه رونشو نوازش میکرد.
. اگر چیزی حالیش بود یه چیزی! اَه..حالم بهم میخوره ازش موش کور!!
. داداش یا یه کار مفید و لذت بخش براش انجام بده کف کنه یا ادم شو و چشتو به جای کون مردم بکن تو کتابا!
جیمین در حالی که موهاشو با خشونت به بالا حالت میداد زیر لب فوشی نثاره دختری که بهش تکیه زده بود کرد و از روی میز پایین پرید.
+ جوجه نمکی یه حالی بش بدم از دماغش دراد!!
،،،،،،،
"هفته ی بعد، زنگ ریاضی"
- برای امروز کافیه!...ولی..
ماژیک رو روی لبع تابلو قرار داد و درحالی که عینکاشو روی سرش میزاشت و چشاشو از خستگی ماساژ میداد با آه تاسف بار و نیشخند کوچیکی که تزئینی روی صورت خستش بود گفت.
- هه!...نزدیک به چهار ماه گفتیم و خندیدیم..ولی از هفته ی دیگه نمرات اصلی دستتون میرسه!...خیلیاتون انتظاره همون چیزی که از نظره خودتون افتضاحه رو نداشته باشید..نصحیت برادرانه من اینه به فکر بدترش باشید!
با صدا درومدن زنگ خیره به غلدر کلاس درحالی که آرنج هاشو روی میز تکیه کرده بود و به جز چشماش صورتش حبس انگشتاش بود ، نیشخند زد و به میز گوشه ی کلاس تکیه داد..
- خسته نباشید بچه ها!...میبینمتون! و اوه یادم رفت! لطفا درس بخونید..
در حالی که زبونشو روی لباش میکشید و سعی میکرد به چهره ی جذاب دبیرش وقتی که داره نمرش رو از F به  A تغیر میکنه فکر نکنه با اکیپی که پشت سرش علم بودن از پله های کلاس پایین اومد و در حالی که آستینای بلوز سفید رنگشو تا میزد گفت..
+ کاش میشد پیش شما درس بخونیم استاد!.
،،،،،،،
"فردا شب ۱۰:۴۱ "
. خاک تو سرت احمق درسته قراره از ریاضی توسط مادره گرامی کارتون خواب شم ولی حداقل همون سال اول از یه مرتیکه ی جوجه فاز نیوفتادم!
. ریدی داداش..چند میشی حالا انقدر با آسایش لم کردی آقای ملکه میبینی؟!
A +
باشنیدن این حرف از جیمینی که روی کاناپه لش کرده بود درحالی که زیپ و دکمه ی شلوار جینش باز بود و شورت سفید سیاه کلوین کلاینش معلوم بود و دقیقا روی برامدگی شوتش چندتا تیکه پفک افتاده بود افرادی که دست کمی از خودش نداشتن یدفعه ساکت شدن..
. گوه نخور لطفا پفک بخور!.
. اگر کم بود نگران نباش خیلی چیزا دیگه هم هست میتونی نوش جان کنی!
+ میخواین قبول شین و کارتون خواب نشین؟! پس لطفا حفره ایی که توش غذا میخورین رو فقط برای غذا نگه دارین!
. جیمین یدقه خفه شو دقیقا میخوای چه گوهی بخوری اینو بگو!
درحالی که پفکو از روی دیک سر پوشیدش میتکوند با دهنی پر ابرو بالا انداخت و خطاب بهشون گفت.
+ میکنیمش!!؟...همونجور ‌که مارو کرد!
،،،،،،،،
" ۲۴:۳"
- ا.الو؟!...ا.الو..
با فهمیدن اینکه صدا صدای گوشیش نیست بلکه زنگه خونس ‌کلافه از سرشو تو بالشت کوبید و با انواع رادیکال ها طرف رو شست.
لنگ لنگان و گیج درحالی که با شلوارک ورزشی کوتاهی و تیشرت همرنگش سمت در میرفت خمیازه میکشید و موهای خودشو نوازش میکرد.
از توی دوربین نگاهش به دختری افتاد که با چشمای اشکی و صورتی سرخ پشت در ایستاده و بازوهاشو بغل گرفته..
شوکه چشاش باز شد و با برداشتن گوشی آیفون با صدای خواب آلو گفت.
- خانم__
فرصت نداد حرفش تموم شه شروع به گریه کردن و ترسیده اطرافشو نگاه میکرد.
. آقا تروخدا درو باز کن!..میخوام زنگ بزنم خانوادم آقا لطفا فقط یه زنگ بزور تا اینجا فرار کردم لطفا!!
شوکه و نگران شایدم یکم ترسیده زنگ در رو فشار داد و دخترک بی امان و بدون اجازه دادن به نامجون برای انالیز شرایط وارد خونه شد و دسته نامجون رو با خودش کشید تا کلا حواسشو از در پرت کنه..
- خانم چکار میکنی!؟ چی شده این وقت شب اینجا چکار میکنید..
دختر که حالا اشکاشو پاک کرده بود و دیگه خیلی هم ترسیده و ضعیف به نظر نمیرسید و دید نامجون واضع شده بود تازه تونست تشخیص بده..
- شت!!..××× تو اینجاچکار میکنییی!!؟
. آم هیچی...( موهاشو با عشوه پوشت گوشش فرستاد و نیشخندگوشه لبش چیزی نبود که باب میلش باشه!)...اوپا مینی کارت داره !
- اوپاکی؟
+ خونه ی قشنگی داری!
. بخدااینا همه با نمره های منه مادر به فنا گرفتهههه!
. تو خوبه دست نزار رو دله منکه خونه!
فقط سه یا چهار سال ازشون بزرگتر بودو این استاد و دانشجو اصلا بینشون قابل تشخیص نبود..
جیمین انگار که چیزی جالبی دیده باشه انگشت اشاره و شستصو کناره لباش میکشید و به 'استادش' خیره بود.
- اینجا چه خبرهههه!!...نصف شبی پارتیه!؟...بیرون!
. هوم پارک نظرت چیه ؟! پارتیه یا ایکس پارتیه؟!
(*ایکس پارتی همون سکس پارتیه*)
پسری خیلی درشت هیکل تر و قد بلند تر از همه بود شونه ایی به جیمین زد و با نیشخند دستشو روی شاهگرش کشید..
. چی میگی هیونگ؟!
+ استاد...شما چی میفرمایین؟!
با دست به سینه شدن نامجون و نیشخندش ‌که نشان مقاوت پوچ و توخالیش بود چون وادفاک اون پارک جیمین عوضی پسره کسی بود که خیریه ی کل مدرسه به نام اون تموم میشد!!
- گمشو بیرون پارک حالم ازت بهم‌میخوره تو و اکیپت که بوی تقلب و بی سوادی میدید!!
با صدای بلند خنده ی جیمین سریع دختر دوید و در رو بست تا صدا به بیرون نره..با تموم شدن خندش یدفعه سمتش پا تند کرد و با گرفتن یقه ی تیشرتش صورتشو به بینیش کوبید و با استفاده از فرصت پیشامده با لگدی که زیره پاش روی کفپوش ها پرتش کرد..
ناله ی دردمندش به همراه خونی که از دماغش جاری شده بود بلند شد و تا میخواست به خودش بیاد پسره قد بلند و درشت هیکل بالاش سرش قرار گرفت و باگرفتن پشت تیشرتش اونو به ‌کمر روی زمین پرت کرد و دستاشو بالا سرش چفت و در حالی که پا بلند کرد تا توی صورتش بکوبه مچ پاهاش هم حبس شدن..
بد گیر کرده بود.
+ چند سالته هانی که نشناخته حالت ازم بهم میخوره؟! هووم؟!!
- آشغال حرومی!...هم از این ترم میندازمتون هم کاری میکنم هیچ دانشگاهی راتون نباشههه!!..فهمیدیددد!!
هنوز دست و پا میزد اما فقط سینش از زمین جدا میشد و بدتر از قبل به کفپوش سردکوبیده میشد .
واقعا کم کم داشت ازین پسره ی قلدر میترسید..
درسته بش نمیومد دست بهکاری بزنه ولی اونجور که پاهاشو دور بدنش گذاشت و روش خیمه زد فهمید کار از اخطار و تهدید هم گذشته!
+ که اینطور استاد..یه چی بگم بین خودمون..
کامل روی تنش خم شد و محکم چونشو  گرفت تا از تکون خوردن سرش جلوگیری کنه در حالیکه محکم گونه هاشو با یه دست میفشرد خمار و مست نزدیک گوشش زمزمه کرد.
+ من دانشگاهو نمیخواستم تا وقتی تو پشت کردی به ما روبه تخته!
...اووووو!!!
- چ.چی میگییی!!..آشغال هورنی ولم کننن!!
جیمین با خنده بالا اومد و وقتی دستشو پشت برد و روی شلوارک نامجون میکشید با خنده گفت.
+ حالا درسته یه دوسال بیشتر از ما خر بودی و درس خوندی ولی دلیل نمیشه نامجونیت بیکار بوده باشه هااااا؟؟!
محکم ویلاینشو بین انگشتای کلفتش فشورد و پریدن گودی کمرش روبه بالا به قهقه افتاد و دست ازادشو کناره سرش که داشت گونشو به کفپوش سرد پلکاشو میفشورد  ستون کرد و خم شد.
+ حالا خودمونیم ها بیکاره یا مثل خودت استاده؟!
. اوپا بیکار و آک بنده انگاری!!...جوری که این خرخون بوده و با حرفای تو آلبالو گیلاس شده چیزی غیر از این نیست!...ولی اگر اوکی بود منم سواری میخواممم!!
+ خفه شو!...گمشو اونور!
زیر چشمی نگاهش میکرد و حسش میکرد که چطور بعد از حرف دخترک تیشرتشو پایین تر کشید شورتکشو درست کرد..
با رفتن دخترک هنوز اخماش توهم بود انگار دیگه چیزی مثل دقیقه های اول اومدنشون نبود و الان فقط جدیت توی صورتش معلوم بود.
جوری که فکشو چسبیده بود و با اخم بهش زل زده بود..
+ میترسم بت دست بزنم کور شی!...بیا یه کاری کن من میرم! بدون دست زدن بهت..و تو میری به درست کردن نمرات..نظرت؟!
- هیچ نمره ایی ندارم!
+ که اینطور..
لب پایینو خیس کرد و نگاهشو به پسری که دستاشو محکم گرفته بود جوری که اطراف مچش به قرمزی میزد لحظه ایی نگاهی انداخت.
. هیونگ خودشو نمره هاشو بکن تو گونی حداقل فردا بگن مرده نمره ها شم نیست!
+ بمیره..؟
نیشخند دوباره به چهرش برگشت و دستشو نوازش وارد روی دیک پوشیدش میکشید که باعث میشد برای رهایی از دستش وول بخوره و صداش توی کل خونه پخش شه.
- نکنننن!!...عوضی نکننن!
+ منو تو و نمره ها باهم فرار کنیم هاوایی؟!...نظرت؟!
- آااهه..فاک!!
صدای ناله استاد جوریشدت گرفت که حرکت دست جیمین روی دیکش شدت پیدا کرد و از طرفی زانوهاشو روی پهلوهاش تنگ میکرد و پهلوهاشو میفشرد..
+ اونجا خوووب میتونی از نمره هات محافظت کنی هوم؟!..تازه یه خبر خوب دیگه هم دااارم!
فکشو ول کرد و دستشو آروم و نوازش وار از زیر پیرهنش رد میکرد و تیشرتو بالا میداد.
در حالی که شکم سفت و تیکهشو نوازش وار تحریک میکرد و از سمتی پمپ کردن دیکشو ادامه میداد تو صورتش خم شد و اروم دستشوتوی شورتکش کرد.
- ا.ازم..دور شووو!!...پارک و.ولم کننن!
+ پارک؟!...چی میگه این پسرا؟!...بیبی...باهام را بیا...نظرت چیه یه چیزه "جالب و لذت بخش" ببینی؟! شاید درست شد هوم؟!
این دیگه اخرش بود.
فکشو بالا کشید و با هل دادن دستش زیره گردنش سرشو بالا اورد و محکم لباشو بوسید.
انگار میخواست از یه اسبهرام نشده سواری بگیره جوری که اون تکون میخورد و جیمین هر بار محکم تر به اطراف پرت میشد!
چونشو گرفته بود ناگهان اما وقتی انگشتاش دور دیکش حلقه شد دستش روی پوست چونش کشیده شد و رد زخمی رو جا گذاشت.
. هوووااا! اروم باش مرد هار شدی؟!!
پسره ی غولاخ بالا سرش گفت و بیشتر روش خم شد تا یدفعه ازشون در نره و هموشو به گای اخرت نفرسته!
- ا.اشغال حروومیی!!..ولگرد!! گ.گمشو کناار
+ اوش اوش اوش اوش!..نیاز نیست انقدر بام خشن باشی نگاچی به صورت قشنگت اوردی!...محکمش کن..
با نیشخند روی تنش پایین خزید و بین پاهای پین شدش جا شد و از پایین تنش توی نور کم با نیشخند همیشگیش خیره بود.
+ نظرت چیه کمره خودتو نشکنی و فقط دست مبارکت روی روی نمره ها بکشی هوم؟!!...من خیلی دوست دارم استاد دلم نمیخواد اچکاتو ببینم!
- پارکه احمق من به پدرت میرسم اونوقت ببینم بازهم اینجور زبون درازی میکنی یا نههه!!..اگر بحث نمرس کونگشادتو جمع میکردی درس میخوندی!!..نه دنبال کون اینو اون باشی!
زبونشو بی توجه به تقلاهای مرد روی شرتکش کشید و بندش بازی میکرد
+ هانی تو الگوی منی بد دهنی کاره منو تو باید منو درست کنی هووم؟!
وقتی صدای استاد باپارچه ی روی دهنش خفه شد بازهم میشد با چشماش عربندش رو تشخیص داد..
+ کمرش!!...دست بزارید رو شکمش احمق  الان دولا میشه!
خب..دروغ نبود اگه روی استادش کراش داشت و اصلا دلش نمیخواست به کمره خوش فرمش آسیب بزنه..یا حتی خودش!
امشب فقط یکم میخواست بازی کنه!
نیشخند صدا داری زد و روش دراز کشید تا از وول خوردش جلو گیری کنه..
. هیونگ صورت خیسش جا جق زدن نداره؟!!
انگشتشو توی دهنش خودش برد و در حالی که خیسش کرده بود از کناره ی چشمش که با انزجار بسته شده بود تا روی گونش و کناره ی لبش که اب دهنش جاری شده بودکشید..
+ اوه البته که داره!..فکرمیکنی الان دارم چکار میکنم؟..اگر کمتر جیغ میزدی اولین کسی میشدی که به کون پارک جیمین دسترسی پیدا کرده تازه یه هندجاب رایگان هم داشتی..
حیفه واقعا هاا؟!
توی صورتش درتی تالک میزد و همزمان خودشو روی دیک لخت مرد میکشید و از سمتی هر چند ثانیه یک بار صورتشو میبوسید و انگشت خیسشو روی شاهرگش یا لباش میکشید!
هم خودش هم استادش هم همه میدونستن استادش لاف میزنه و با وجود پدره جیمین هیچکس هیچ گوهی نمیخوره!
+ میدونی چند بار بافکره اون کمرت تو اون کرست و کمربند جق زدم؟! اه لعنتی سوژه ی کلاس بودم و تو هی زرتو زرت نمره کم میکردی یادته؟..
پارچه رو از رودهنش برداشت و همزمان سرشو توی گردنش فرو کرد و اونجا رو محکم می بوسید و مارک میکرد بی توجه به فوش های مرد..
- اههه!!...پارک تو چت شدههه!!...دستت تو دامن کل دخترا دانشگاه پیچیده لعنت بهت پااارکک!!
+ ببخشید هانی..ولی امید وارم جلسه ی بعدی دیداره بهتری داشته باشیم!
و پارچه ی خیس رو روی دهنش جا داد و بعد صدای استاد خفه و اروم شد..
+ گمشید نمراتتون رو درست کنید ولگردا!
وقتی رفیقش با دفتره نمرات برگشت درسته هنوز از روی تن مرد بلند نشده بود ولی یکدفعه داد کشید..
+ چه غلطی میکنی!! بزارش سره جاس!
. هیونگ یدقه خفه شو و اینو ببین!
دفترو جلوش گذاشت و با دیدن نمره ی +A جلوی اسمش و استیکره   :)   ، خنده ی بیصدایی کرد و لحظه ایی فقط ارزو میکرد که زمان برگرده و از راهه دیگه ایی وارد بشه..
+ جمع کنید زود باشید!! عوضیا..
حالا دور ورش خلوت بود..
با بلوزش خون خشک شده ی خراش رو پاک کرد و چهره ی عرق کردشو دستکشید..
اروم از روش بلند شد و با دست کردن شورتکش و رکابیش کنارش خم شد و زخمه ردهناخون هاشو بوسید..
ناگهان با گرفته شدن گردنش توسط دستای محکم مرد حس خفگی بدی توی بدنش پیچید و در حال نفسنفس زدن بود که لباش ناجور و خشن بوسیده شد
- ولی توی احمق با اون چشات کورم کردی!
. پارک جیمینننن!!
. اوپا نکنه مردههه!!..ا
. اوپاااا !...لطفا یه چی بگووو
یدفعه از روی صندلی افتاد ولی خوشبختانه توسط دستای محافظ گر دوستش صورتش خمیر نشد..
- چخبره پسرا چیشده؟!!...کلاسو گذاشتید رو سرتون دو دقیقه رفتم ماژیک بیارم!
. استاد جیمین اوپاحالش خوب نیستت!!
- جیمین؟
ماژیک ها و عینکش رو روی میز رها کرد و با قدم های محکم سمته پسره قد بلندی که پارکه معروف رو در حالی که دلا بود و از همین فاصله هم میشد صورت قرمز و داغشو دیدگرفته بود ، رفت.
جفت میزش روی انگشتای پاش خم شد تا چهره ی شوکه و سرخ پسر رو ببینه.
- حالت خوبه ؟! نکنه تب کردی؟
شوکه از دیدن چشمای تا اخر باز و رگ به رگش ایستاد و دستشو از بین دستای رفیقش ازاد کرد..اون با اون چشمای کشیدش قصد داشت مثل هر دفعه استادش رو مشوش و درگیر کنه!
- هولی شت پسر!!..حواستو بده کلی پلس!
برای حلوگیری از دوباره لیز خوردنش تن داغشو به سینش تکیه زد چون اصلادلش نمیخواست جلوی اون همه چشم مخصوصا اون چشمای درشت شده ایی که از فاصله ی چند میلی متری با اخرین درجه بهش خیره بود دستشو دور کمره باریکش و زیره رونای توپرش بزاره و تا درمانگاه بدوه!
اون واقعا یه چیزیش بود که به شاگردش انقدر دقت داشت!
- ا.استاد..
آروم زمزمه کرد و درحالی که به دسته مرد دوره خودش چنگ زده بود بیرون از کلاس متوقفش کرد..
حالا کامل تو بغلش غرق بود و بین دستاش نفس نفس از اون کابوس بی معنی و هورنی رو میزد!
+ پارک حالت خوب نیست بزار ببرمت!
- م.میخوام..درس بخونم..
درسته..اون میخواست درس بخونه!
__________________________________
                                                         

اون میخواست درس بخونه! __________________________________                                                         

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.



pov :
وقتی خدا هم از دانش آموز هم از استاد زده تو سرت :]

[ ONE SHOT ]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ