namjin×girl

74 2 0
                                        

اگر ازم بپرسید " هی آقا ، قلبت؟...کجاست؟"  "پیشش،قلبم تو سینشه، خانم دکتر...خواهش میکنم...من بدون قلبم میمیرم.."
تابستان ، ژوئیه/ 2020
+ هی..هیونگ..چند دقیقه دیگه باید بریم سر سنت...نمیخوای اخمات رو باز کنی؟...به صورت هندسام هیونگم این اخمای زشت نمیاد...
با لبخندی روبه مردی که روی صندلی نشسته بود و گریمور مشغول کارش بود گفت
جین لبخندی به لیدر زد تا مطمئنش کنه ، حالش خوبه .
آوریل / 2015
× عزیزم؟...پادشاه زیبایی؟...
پلک های سنگینش رو از دختر برداشت و به هم فشرد
اما نمیدونست با این حرکتش چه سنگی درون قلب دخترک خورد کرده..
بغضش رو حس میکرد، همانند فریادی بی صدا برای زره ایی توجه تلاش میکرد..در صورتی که پسر بزرگ تر حتی شوقی به دیدار اون چشم هایی که تا یک ساعت پیش برای برق امواجشون جان مایه گذاشته بود نشون نمیداد..
گریتا لیوان های قهوه رو روی میز گذاشت و کنار دوست پسر؟ اونا هیچ وقت نخواستن دوست باشن، کنارش نشست...بارون بیرحمانه همانند ضربان بیرحمانه ی دو یار میبارید و بخار ساطع از قهوه ی تلخ چیزی از تلخی امشبشون کم نمی کرد..
دستای استخونی سرد پسر رو توی دستاش گرفت و بخاطر گرمای لیوان ها کف دستاش گرم بود. بوسه ایی به پلک های بستش زد ، بغض بی جنبش هر لحظه میترکید و سیل اشکاهاش هر دورو با خودش میبرد
× ج..جینی؟...
خیلی بیرحمانه دستاش رو از دستای دخترک بیرون کشید و بلند شد..
= فکر میکردم خوب میشناسمت..
گردنبد ستشون رو از گردنش رسما پاره کرد و روی سینه ی دخترک پرت کرد
= نمیدونستم از تنوع خوشت میاد..
《 آنگاه که دیگر من از دنیا رفته ام ، ماه زیبای اوریل موهای خیس از بارانش را پریشان میکند و تو دل شکسته بر روی پیکر بی جان من خم میشوی ؛ و من اهمیتی نمیدهم . چرا که میخواهم در آرامش به سر ببرم . به سان درختان سرسبز ، هنگامی که قطرات باران شاخه های نازکش را خم میکند ، و من ساکت تر و سنگ دل تر از اکنونِ تو خواهم بود . 》
ژوئیه/ 2020
£ نامجوناآآ !!..
آب توی صورتش پاشیده شد و با چرخیدن یکدفعه . . .
+ ه..آ...
سقوط تنها چیزی بود که از پشت پلک های سنگینش از سنت سه متری حس میکردی.
" سقوطی از جنس آرامشی همانندت "
                                 ♤
- لیدر گروه بی تی اس ، کیم نامجون ، بر اثر حادثه ایی فجیع ضربه به سر و کمر از کره به خصوصی ترین بیمارستان در ایتالیا انتقال داده شد -
سر تیتر تمام کانال های تمام جهان امروزی چیزی جز یک خبر شوکه کننده برای جهان امروزی چیزی به جا نداشت
ژوئیه/ 2021
× آروم..آروم...هیچ مشکلی نیست دستاتون رو به من بدید آقای کیم...
" دستام؟ ، تمام را در همان سقوط چشمانت دریدی گویی تو همان افسانه ی گم شده در دفتر خاطراتی "
کاش همان روز چشمانم را به بسته بودم و به گره ی مژه هایت نرسیده بودم..
× شما امید یک جهان بنفش هستید آقای کیم...منم یکی از هزارتا ارمیم..
کاش لبخند هایت را پشت سرم جا میزاشتی...کاش هیچ وقت کشیده شدن لبهایت را ندیده بودم ، کاش....
+ خانم لائویی آروم تر لطفا...
× آقای کیم به من شک داری؟..تا با منی از چی میترسی..فقط یه دور دیگه دور بیمارستان میزنیم...
گاهی خیره شدن به اون چشم های کشیده نفس های شمرده را در هم می فشارد...همانند چشمانت
اگر روزی خدا را ببینم. خواهم گفت که تو از آنه منی
با وارد شدن به حیاط سبز بیمارستان بوی الکل کمتر و آفتاب در چشمانش متجاوزانه میتابید..همه برای نگاهی به تو اجازه خواهند گرفت، به دلیل وجودم ثابت خواهم کرد که تو تمامی از منی..
گریتا عینک های آفتابی اش را از جیب روپوش سفیدش خارج و سمت مرد قدم برداشت..
همانا که زیبایی در مقابل چشمانت زانو زده است
عینک هارا به روی چشمانش آرام گذاشت...
+ خانم لائویی خودتون اذیت میشید..نیازی نیست..
× من به کل دنیا قول دادم که تا لحظه ایی که شما رو عین روز اول ببینم حتی ساعتی ولتون نمیکنم..
ای کاش همان گونه که تو سخن می گویی ، از ریشه ی وجود برایت می نوشتم..
دستاتنم در دستانش دیدی به اطراف نداشت..انگشتان کشیده ش در بین انگشتانم همانند بخیه های محکم گره بود...اون جوری که پشت سرم راه میرفت...حس میکردم عینک هارا بر روی شلاق های بلندش گذاشت..
+ خانم لائویی...بم میاد؟...
کاش هرگز مزه ی شیرینت را در چشمانم جا نمی کردی..
دختر به خنده افتاد ژستی که با اون عینک میگرفت چیزی فراتر از خنده به لبهای خسته ی دخترک هدیه داد..کار این یکسالش بود ، خنده بر لبهای دکترش جزئی از برنامه های اساسی روزش شده بود...

[ ONE SHOT ]Where stories live. Discover now