PART3

48 14 1
                                    

بعد از شستن دست‌هاش از سیاهیِ روغنِ ماشین‌ها، از دست‌شویی بیرون اومد و دست‌هاش رو با مالیدن به پشت شلوارش، خشک کرد.

با درآوردن روپوشِ قرمز رنگی که با لکه‌های سیاه، پوشیده شده بود؛ سویشرت سبز رنگ‌ قدیمی‌اش رو بدون اینکه تن‌اش کنه، با یه دست گرفت و به سمت موتورش قدم برداشت.

گوشی‌اش رو از توی جیب شلوارش بیرون کشید و با دوبار کوبیدن روی صفحه‌ی شکسته‌اش به اعدادی که ساعت رو به نمایش گذاشتن نگاه کرد. صاحب‌کار رومخش مجبورش کرده بود یه ساعت بیشتر سرکار بمونه تا تأخیر صبحش رو جبران کنه.

نفسش رو با کلافگی بیرون داد ‌و گوشی رو توی جیبش برگردوند. با بالا آوردن سرش، برای لحظه‌ای از تعجب خشکش زد.

اون زن، این‌جا چی‌کار می‌کرد؟ نکنه اتفاقی برای جیمینش افتاده بود؟

با این فکر، سراسیمه قدم‌های بلندش رو به سمت زن برداشت.
_آجوما؟ این‌جا چی‌کار می‌کنید؟ جیمین؟ جیمین خوبه؟

زن با دیدن نگرانیِ پسر، بغض راه گلوش رو بست و قدرت تکلم رو ازش گرفت.

عشق و محبت یونگی، چیزی نبود که زن نتونه حسش کنه و این عشق، با اینکه قلبش رو گرم کرد، احساس نگرانی رو هم توی وجود زن بیدار کرد.

یونگی با دیدن سکوت زن، به وارسی زن پرداخت و توجه‌اش به کبودی‌هایی جلب شد که زن ناشیانه سعی در پنهان کردنشون زیر موهای فرش کرده بود!

حدس زدن اینکه چه اتفاقی افتاده بود، برای یونگی سخت نبود و این، یونگی رو بیشتر نگران کرد.

_یاااا آجوما، دارم از نگرانی می‌میرم! جیمین خوبه؟ پدرش بهتون آسیب زده؟
زن درمونده‌تر از این بود که حرفی بزنه اما برای آروم کردن پسر روبه‌روش، نیاز داشت که تعریف کنه؛ گرچه بعید بود که حرف‌هاش از نگرانی پسر کم کنه.

+من... اخراج شدم.

یونگی، با چشم‌های گرد شده از تعجب به زن نگاه کرد. انتظار این حرف رو نداشت! چشم یونگی، بار دیگه به کبودی‌های روی صورت زن افتاد؛ پس دلیل اون کبودی‌ها چی بود؟ با نتیجه‌گیری سریعی که انجام داد، با عصبانیت قدمی به عقب برداشت و چشم‌های کشیده‌اش تا آخرین حد باز شدن.

_صاحب کارت روت دست بلند کرده؟ من اون مرتیکه رو می‌کشم.

بعد از اتمام حرفش، به سرعت به سمت موتورش قدم برداشت.

زن، با دیدن سوءتفاهمی که برای یونگی پیش اومده بود؛ به سرعت خودش رو به یونگی رسوند و از پشت، دستش رو کشید تا متوقفش کنه.
+نه، نه، اون کارِ جهیونِ.

یونگی، گیج از حرف‌های زن، به سمتش برگشت.

_محض رضای خدا می‌شه بگی چه اتفاقی افتاده؟

In Another Life (Yoonmin)Where stories live. Discover now