Part17

35 7 1
                                    

_ آقای کیم، شخصی به نام مین یونگی تشریف آوردن.

لبخندی روی لب‌هاش نشست و همونطور که از پله‌ها پایین می‌اومد، گوشی رو با بالا آوردن کتف و کج کردن سرش روی گوشش نگه داشت و با دست راستش مشغول بستن دکمه‌های سر آستین دست چپش شد.

- عالیه؛ شما تست رو شروع کنید. من تا چند دقیقه‌ی دیگه خودم رو می‌رسونم.

بدون خدافظی کردن از مدیر برنامه‌های جدیدش و بعد از موفقیت‌آمیز بودن عملیات بستن دکمه، گوشی رو با دست چپ برداشت و بعد از قطع کردن تماس، اون رو وارد جیب شلوار پارچه‌ای قهوه‌ای رنگش می‌کنه.

پایین پله‌ها متوقف شد و شروع به کلنجار رفتن با دکمه سر آستین بعدی می‌کنه که دستی روی دست‌هاش می‌شینه.

سرش رو بالا میاره و نگاهی به چهره‌ی زیباترین پسری که تا به حال دیده می‌ندازه و برای بار خدا می‌دونه چندم، قلبش برای معصومیت چهره‌ش می‌لرزه.
از کی شروع شده بود این حس؟ حس خواستن هم‌نوع خودش که باعث می‌شه تمام سلول‌های بدنش اسمش رو فریاد بزنن؟

جیمین که نگاه خیره‌ی تهیونگ رو روی خودش دید لبخندی روی لب‌های گوشتیش نشوند.

جیمین خودش رو زیبا نمی‌دید اما انگار تهیونگ مخالف این عقیده بود و با نگاه‌های خیره و ستاره بارونش، در تلاش برای تحمیل عقیده‌ی خودش به جیمین بود.

جیمین سرش رو پایین انداخت تا شاید از آتیش سوزانِ نگاه مرد جذاب مقابلش در امان بمونه اما حرارتش رو همچنان روی خودش حس می‌کرد اما این‌بار روی تمام بدنش.

جیمین آب دهنش رو قورت داد و با دست‌هایی که حالا زیر نگاه خیره‌ی تهیونگ به لرزه افتاده بودن، دکمه‌های باز مونده رو وارد شیارهای کوچیک سر آستین پیرهن فرو کرد و دکمه‌ها رو بست.

- ممنونم کوچولو.

جیمین هجوم خون رو توی صورتش حس کرد و با حس برخورد نفس‌های داغ تهیونگ به صورتش، قدمی به عقب برداشت و دستپاچه نگاهش رو بالا آورد.

تهیونگ با هول شدن پسرک خنده‌ی آرومی سر داد و دست‌هاش رو همانند گوشیِ بخت برگشته وارد جیب‌های شلوارش کرد.

- دارم می‌رم استودیو؛ می‌خوای همراهم بیای؟
جیمین سرش رو به دو طرف تکون داد.

هنوز خجالت‌زده بود و حرف زدن براش سخت به نظر می‌رسید.
بعد یک سال، تهیونگ این عادت جیمین رو به خوبی یاد گرفته بود و همین رنگ بیشتری به لبخند روی لب‌هاش بخشید.

- حوصلت سر نمی‌ره؟ ممکنه کارم طول بکشه.

پسر که چاره‌ای جز جواب دادن نداشت؛ نفسش رو نامحسوس بیرون داد و بالاخره به نگاه گرسنه‌ی تهیونگ اجازه داد تا چشم‌هاش رو شکار کنه.

In Another Life (Yoonmin)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora